اگرچه این خطای بزرگ از کوروش سرزد که سرمستانه خود را به خطر انداخته پروای جان خود را نکرد.
لیکن نکوهش بیش از همه بر کلیارخس است. زیرا او تیپهای یونانیان را روبهروی دستههای عمده سپاه دشمن که پادشاه نیز در میان آنها بود نکشانید و از این ترس که مبادا یونانیان را گرد فراگیرند دست چپ لشکر خود را پیوسته به کنار آب نگاهداشته از آنجا حرکت نکرد.
اگر مقصود تندرستی و آسودگی بود و بایستی بیش از هر چیزی در بند نگهداری خود بود بهتر آن بود که کلیارخس از شهر خود بیرون نیامده باشد. ولی پس از آنکه از کنار دریا تا آنجا هزار و سیصد میل کمابیش راه پیموده و سنگینی ابزارها و فرسودگی را در آن مسافت دراز تحمل نموده و این کار را با میل خود و به قصد پادشاه ساختن کوروش به گردن گرفته بود دیگر نبایستی در روز جنگ در پی تندرستی و آسودگی خود بوده جایگاهی را برای سپاه برگزیند که تنها برای آسودگی خود او نه برای آسودگی کوروش مناسب نبوده.
چنین کاری دلیل است که کلیارخس ترس کرده و در آن هنگام کاری را که بایستی انجام دهد فراموش نموده و بر مقصودی که از آن سفر او منظور بوده خیانت کرده.
از خود حادثه پیداست که آن دسته سپاهی که بر گرد سر شاه بودند اگر حملهای از یونانیان میشد تاب ایستادگی نیاورده به زودی از میان برداشته میشدند ارتخشثر هم گریخته با زخمی میافتاد و بدینسان کوروش نه تنها از گزند آسوده میماند بلکه به تخت و تاج نیز دست مییافت.
پس کلیارخس در نتیجه آن احتیاطکاری خود بیشتر مایه خرابی کار کوروش بوده و بیشتر شایسته نکوهش میباشد تا خود کوروش. در نتیجۀ آن تندی و بیخردی خود اگر ارتخشثر کوششها کرده تدبیر به خرج میبرد که یونانیان در جایگاهی بایستند که با اندکترین گزندی آنان را دفع نماید همانا جایگاه دیگری جز از آنکه کلیارخس برای آنان برگزیده و دورترین نقطه از ایستگاه پادشاه و پیرامونیان او بود پیدا نمیکرد.
در همین جایگاه کلیارخس بر دشمن چیرگی یافت ولی کوروش از دوری جا از فیروزی استفاده نتوانسته و پیش از آنکه آگاهی یابد از پا افتاده راه نابودی را پیش گرفت.
کوروش بهتر از همه دانسته بود که سپاه یونانی به چه کار بپردازند و به کلیارخس فرمان