بیشتر گراییدند و درباره او چنین باور نمودند که هرگز پروای گفتههای این و آن را ندارد و اعتنا به دیگران نمیکند و تنها فیروزی اسپارت را خواستار میباشد.
لوساندیر زبانش نیز در گفتگو برنده بود و به کسانی که به او پیکار آغاز مینمود پاسخهای تند میداد. مثلا مردم آرگوس با لاکیدومونیان بر سر خاکهای سرحدی گفتگو داشتند و با آنکه دلیلهای روشنتر برای دعوی خود میآوردند لوساندیر دست به شمشیر برده چنین گفت:
دلیلهای روشن را کسی درباره دعوی خود آورده که شمشیر داشته باشد.
به مردی از میگارا که در گفتگوی خود با او گستاخی مینمود چنین گفت:
دوست من! این زبان باید از شهر آمده باشد.
بویوتیان که رفتار دو رویه داشتند او چون خواست از زمین ایشان بگذرد چنین پرسید:
آیا نیزهها را بلند داشته از سرزمین شما بگذریم یا سرهای آنها را پایین برگردانیم؟
چون مردم کونثیس سرکشی نمودند و او لشکر به اینجا آورده و تا دیوارهای شهر نزدیک رفت دید لاکیدومونیان در هجوم به دیوارها ایستادگی مینمایند و در این میان چون یک خرگوشی از دیوار خندق میجهد لوساندیر خرگوش را نشان داد و گفت:
دشمنی که از تنبلی خرگوش بر روی دیوارشان خوابیده شما از ایشان میترسید؟
چون پادشاه آگیس بمرد از او یک برادری به نام اگیسیلاوس[۱] بازماند و لئونتوخیدیس[۲]پسر او گمان کرده میشد. لوساندیر هواداری از اگیسیلاوس کرده او را واداشت که طلب پادشاهی کند و چنین میگفت که پسر راستین هرگولیس اوست.
لئونتوخیدیس این شک درباره او میرفت که پسر الکبیادیس باشد زیرا در هنگامی که او در اسپارت پناهنده لاکیدومنیان بود در نهان آشنایی با تیمایا[۳] زن آگیس پادشاه یافته بود.
گفتهاند: آگیس ماهها را شمرده[۴] چنین دریافت که وی پسر او نیست و این بود که او را نمینواخت و پسر خود نمیخواند. ولی چون در بیماریش به هیرایا[۵] آورده شد این زمان او را