پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۵۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آییگوسپوتامی۶ لشکر انداخته و همه کشتیهای خود را در آنجا داشتند و از اینجا هر روز به سوی دریا بیرون رفته و از لوساندیر که در لامپسارکوس لنگر انداخته بود جنگ می‌خواستند و چون او به جنگ برنمی‌خاست بازگشته و بازمانده روز را بیکار و بی‌پروا می‌گزاردند و از بی‌باکی رعایت سامان و آراستگی نمی‌نمودند.

الکبیادیس که در آن نزدیکیها بود دانست که خطر بزرگی بر ایشان توجه دارد و روا نشمرد که خود را دور گرفته بی‌پروایی کند و این بود که سوار اسبی گردیده به نزد سرداران آمد و با آنان گفتگو نمود که این جایی که گرفته‌اید بسیار نابجاست زیرا بندر ایمنی ندارد و آنگاه برای آذوقه بایستی تا شهر سیستوس بروید.

همچنین یادآوری کرد که سپاهیان شمالی بی‌باک و بی‌پروا در خشکی پراکنده گردیده یکی به خوش‌گذرانی می‌پردازد و دیگری روانه بازار می‌شود و سومی به چادر خود رفته به خواب می‌پردازد و این حال با نزدیکی دشمن و آن سامانی که سپاهیان ایشان دارد که هرگز جای خود را رها نمی‌کنند بسیار بیمناک است.

از این جهت پیشنهاد کرد که کشتیها را حرکت داده به نزدیکی سیستوس بروند لیکن سرداران نه تنها سخن او را خوار گرفتند و گوش ندادند بلکه یکی از ایشان بنام تسودیبوس با عبارتهای دشنام‌آمیزی پاسخ داده چنین گفت:

دیگر تو سردار نیستی تا به کارهای سپاه دخالت کنی بلکه سردار دیگران هستند و او را بیرون راند.

الکبیادیس از آنان دریافت خیانت کرد و از آنجا روانه گردید و چون از لشکرگاه بیرون آمد به دوستان خود که همراه‌اش بودند چنین گفت:

اگر سرداران بدین‌سان به خواری رفتار نمی‌کردند من کاری می‌کردم که لاکیدومنیان ناگزیر گردیده به جنگ برخیزند وگرنه کشتیهای خود را گزارده بروند.

کسانی این سخن او را گزافه پنداشته‌اند، ولی دیگران گفته‌اند او می‌توانست که دسته‌های سواره و تیرانداز ارثراک به انبوهی گرد آورده بر لشکرگاه لاکیدومنیان بتازد و سامان آنان را به هم زند.