بوزانتی میباشد و او نه اسپارت را بلکه بوزانتیوم را در خطر میدیده است و چنین گفت که در آن هنگام راهی برای آوردن هیچگونه آذوقه به شهر نبود و پلوپونیسیان و بویوتیان که پاسداری شهر را داشتند جز به آذوقه کهنه خود دسترس نداشتند.
در حالی که مردم شهر به گرسنگی گرفتار گردیده و زنان و بچگان حال دلگدازی پیدا کرده بودند، در چنین حالی او شهر خود را به دست دشمن سپرده ولی همشهریان خود را آسوده و تندرست نگاه داشته و در این باره پیروی از پیشوایان برجسته خود لاکیدومنیان نموده که هر آنچه مایه آسایش کشورشان باشد همان میکنند.
لاکیدومنیان از شنیدن این دفاع او متأثر گردیده او را ارجمند داشتند و از تهمتها چشم پوشیدند.
پس از این کارها الکبیادیس آرزومند آن گردید که بار دیگر به شهر زادگاه خود بازگردد و پس از آن همه نیکیها که به مردم شهر کرده بار دیگر خود را به آنان نشان بدهد.
و چون روانه راه گردید کشتیهایی که همراه او بودند همگی را با سپرها و دیگر تاراجهای جنگی آراستند و هریک کشتی، کشتیهایی را که از دشمن گرفته شده بود یدک میکشید. نیز نشانه و دیگر آرایشهای آن کشتیهایی را که غرق کرده یا شکسته بودند همراه میبردند و چون به آتن رسیدند به خشکی درآمدند. توده انبوهی به آنجا شتافته بودند، ولی کمتر کسی توجه به سرکرده دیگری داشت بلکه همگی روی به سوی الکبیادیس داشتند و بر او درود گفته و آفرین میخواندند و دنبال او میرفتند.
دیگران که نزدیک نبودند از دور به او احترام مینمودند و پیرمردان او را به جوانان نشان میدادند. لیکن با این شادیها اشکهایی نیز از دیدهها فرومیریخت و مردم در این حال شادمانی روزهای بدبختی را نیز به یاد میآوردند. خود به یاد آن بودند که اگر رشته کارهای خود را همچنان در دست آن مرد گزارده بودند آن تیره بدبختی سیکیلی و دیگر تیره بدبختیها روی نمیداد. زیرا آن روزی که دوباره رشتۀ کارها را به دست او نهاده بودند روزی بوده که از دریا بیرون رانده شده و به نگهداری زمینهای خود در خشکی هم امید چندانی نداشتند.
بااینحال در اندک زمانی به جایی رسیدهاند که نه تنها شکوه و نیروی خود را در دریا به دست آوردهاند، بلکه در خشکی هم خداوند فیروزیهای بسیار گردیده و نیروی فزونی دارند.
پیش از این قانون بازگردانیدن او به شهر گزارده شده بود، کنون هم مردم را در انجمنی