زیرا از دیرزمانی لاکیدومنیان بر تیسافرنیس بدگمان شده بودند و او میترسید که این بدگمانی ایشان مایه ناخرسندی پادشاه ایران باشد و برای چاره کار همینکه الکبیادیس نزد او رسید دستگیرش ساخته به ساردیس فرستاد که در آنجا دربند باشد و امیدوار بود که با این کار بیحساب خود جبران گذشته را خواهد نمود.
ولی پس از سی روز کما بیش آلکبیادیس رها گردیده و اسبی گرفته از آنجا بگریخت و چون به کلازومینای[۱] رسید در آنجا کاری کرد که خشم تیسافرنیس را دوباره گردانیده بدینسان که خبر داد او را خود تیسافرنیس رها ساخته سپس از آنجا به لشکرگاه آتنیان رفته چون شنید که مینداروس و فارنابازوس در کوزیکوس میباشند بیدرنگ سپاهیان را برداشت و در کشتیها نشانده به پروکونیوس[۲] شتافت و فرمان داد که هرچه کشتیهای کوچک در نیمه راه پیدا کنند دستگیر سازند و در درون کشتیهای خود نهان کنند تا بدینسان آهنگ او بر دشمن پوشیده بماند و چون باران تندی با تگرگ میبارید و هوا تاریک بود این حال نیز باعث ناآگاهی دشمن گردید.
بلکه خود آتنیان هم آگاهی از کار نداشتند و او هنگامی فرمان حرکت داد که آنان چنین احتمالی نمیداند.
و چون تاریکی شب بگذشت کشتیهای پلوپونسیان نمودار گردید که از بندر کوزیکوس بیرون میآمدند!
آلکبیادیس ترسید که اگر دشمن شماره کشتیهای او را دریابند خواهند کوشید به خشکی گریخته خود را رها گردانند.
از این جهت دستهای از کشتیها را دستور داد که پسمانده همیشه آهسته راه بپیمایند و خود او با چهل کشتی پیش آمده خود را به دشمن نشان داده آنان را به جنگ طلبید.
دشمن فریب خورده و چون جز سپاه اندکی نمیدیدند خود را آماده گردانیده به جنگ پرداختند. ولی در این میان کشتیهای دیگر پدیدار گردید و دشمنان چنان ترسیدند و سراسیمه شدند که دیگر نایستاده روی به گریز نهادند.
الکبیادیس با بیست کشتی چابک برگزیده از میان آنان گذشته خود را به کنار رسانید و کسانی را که از کشتیها بیرون جهیده در خشکی روی به گریز آورده بودند دنبال نمود و گروه