پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۱۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

افیالتیس هم‌داستان نبود و می‌گفت ما نباید به شهری که هم‌چشم آتن می‌باشد یاوری کنیم و با دست خود آن را نیرومند گردانیم.

کنون که اسپارت پایین افتاده باید آن را در همان حال نگاه داشت تا از غرورش بکاهد.

ولی کیمون بدانسان که کریتیاس[۱] آورده آسودگی و امینی لاکیدومون را بر بزرگی و چیرگی آتن برمی‌گزید و این بود که مردم را راضی گردانیده با دسته سپاهی به یاری اسپارت شتافت.

ایون می‌گوید:

او جمله پرمعنایی را برای تحریک مردم در این هنگام به کار می‌برد و آن اینکه:

ما نباید بگزاریم یونان تفکیک بشود و نباید بگزاریم آتن از داشتن یک هم‌یوغ بی‌بهره گردد.

و چون از این سفر خود بازمی‌گشت بر بخشی از خاک کورنثس درآمد.

لاخارتوس[۲] ایراد بر او گرفته پرسید:

چگونه بی‌اجازه به خاک ما درآمدی؟

کسی که در خانه‌ای می‌زند تا پاسخی نشنود و اجازه درنیابد چگونه به درون درمی‌آید؟

کیمون پاسخ داده گفت:

لاخارتوس! ولی شما کورنثیان در کلئونای[۳] و مگارا[۴] را هیچ نزدید و با زور به درون رفتید و چنین پنداشتید که هر که زور دارد همه‌ی درها به روی او باز است.

این سخن را گفته و از آنجا درگذشت.

اندکی پس از این حادثه لاکیدومنیان دوباره فرستاده از آتنیان یاوری طلبیدند، زیرا بندگان و مسینیان دوباره جنبش کرده و بر اثومی[۵] دست یافته بودند. ولی چون آتنیان روانه آنجا شدند.

اسپارتیان از دلاوری و توانایی آنان بیم کرده از همگی دسته‌هایی که به یاری آمده بودند تنها اینان را بازپس گردانیدند، به این بهانه که می‌خواهیم تدبیر دیگری به کار بزنیم.

آتنیان از این کار سخت برآشفتند و چون به شهر خود بازگشتند از بس که خشمناک بودند


  1. Critias
  2. Lachartus
  3. Cleonae
  4. Megara
  5. Ethome