یزدگرد سیستان و خراسان را ترجیح داد، و سعی بیفایده کرد، شاید امراء محلی را، که در این وقت کاملا مستقل بودند، به برداشتن سلاح و مقابله خصم بکشاند، اما میسر نشد. یزدگرد پیش از این در سال ۶۳۸ از خاقان چین استمداد کرده بود. پس از نیشابور بطوس رفت، ولی کنارنگ آنجا، که مایل نبود او را پناه بدهد، هدیههای گرانبها پیش برد و گفت قلعۀ طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد ۱. پس ناچار یزدگرد بمرو رو نهاد. بنا بر روایت بلعمی ۲، «چون بمرو آمد با او چهار هزار سوار بود، چنانکه حرب را نشایست، همه دبیران، و طباخان، [ و بانوان حرم و دیگر زنان، و پیرمردان، و کودکان خاندان شاهی ]. با او خواسته نبود، و از جایی چیزی برای او اندر نمیآمد».
آنگاه ماهوی مرزبان مرو، که میخواست از این میهمان ناخوانده خلاص شود، با نیزک طرخان متحد شد. وی از اتباع (یا فرمانبر یکی از اتباع) یبغوی طخارستان بود ۳. نیزک فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. پادشاه برگشتهبخت شتابان رو بفرار نهاده، و تنها در تاریکی شب با جامه زربفت و زیور شاهوار گریزان شد. چون زمانی سرگردان و حیران بهر سوی رفت، خسته و درمانده شده به آسیابی در آمده، از آسیابان درخواست، که مکانی برای گذراندن شب به او بدهد. آسیابان او را نمیشناخت، اما از دیدن جامههای زیبا و گرانبهای آن مرد غریب بطمع افتاد ۴،
۱-ثعالبی، ص ۷۴۳.
۲-رک بلعمی،۳، ص ۵۰۴.
۳-رک بالاتر ص ۵۲۵.
۴-در کتابی که مشتمل بر تصاویر رنگین پادشاهان ساسانی بوده (بقول صاحب مجمل التواریخ کتاب صور) یزدگرد سوم را چنین نقش کرده بودند: «رنگ مخصوص او انواع مختلف رنگ سبز بود. شلوارش آبی آسمانی باقسام مختلف و تاجش سرخ بود. به دستی نیزهای گرفته و به دستی بر شمشیری تکیه کرده بود» (مسعودی، تنبیه، جغرافیون، ص ۸ ص ۱۰۶ و بعد کارادوو، ص ۱۵۱. مقایسه شود با حمزه، ص ۶۲، ترجمه، ص ۴۶)،