در طخارستای، مشرق بلخ. یبغو ۱سلطنت میکرد، و امیری بنام شاذ تابع او محسوب میشد ۲. نیزک طرخان ۳، که در بادغیس بود، مطیع این شاذ بشمار میآمد ۴.
رستهم، که در این وقت نایبالسلطنه حقیقی ایران محسوب میگشت، مردی صاحب نیروی فوقالعاده و مدیری با تدبیر و سرداری دلیر بود. او کاملا از خطر عظیمی، که در نتیجه حمله عرب بهکشور ایران روی آورده بود، اطلاع داشت؛ پس فرماندهی کل نیروی لشکری را بعهده گرفت و در دفع دشمن جدید کوششی دلیرانه کرد. سپاهی بزرگ در پیرامون پایتخت حاضر شد. اما خلیفه عمر دست پیش انداخت. در سال ۶۳۶ سپاه ایران، در قادسیه، نزدیک حیره، با سعد بن وقاص سردار عرب روبرو شد. جنگ سه روز طول کشید و بشکست ایرانیان خاتمه یافت. رستهم، که شخصا حرکات افواج ایران را اداره میکرد، و در زیر خیمه نشسته و درفش کاویان را در برابر خود نصب نموده بود، کشته شد، و درفش کاویان، که نمودار شوکت و قدرت ایران بود، بدست عرب افتاد.
مانوی بزبان پارسی میانه، ص ۱۵، یادداشت ۶). بعضی از عناوین دیگر با کلمه پهلوی خوذای khvadhay یا کلمه سغدی خوذاو khvadhav بمعنی «خواجه و بزرگ» ترکیب شدهاند. شهرگ Skahragh و شیر Sher از ریشه خشای kshay آمده است (مقایسه شود با کلمات اوستایی خشتر khshathra «پادشاهی» و خشتری Khshathrya «سلطان؛ امیر»)، وراز Vayaz (که ورازان Varzrn و ورازبندگ Varaz-bandagh از آن آمده) بمعنی گراز است، مقایسه شود با لقب شهروراز-بعضی از عناوین اصلشان ترکی است مثلا آنها که با لقب خان ترکیب شدهاند.
1- Yabghn لقب باستانی امرای کوشانی.
۲-مشتق از خشایتی khshayathiyn، «شاه»، شاید بتوان گفت، که شاذ shadh صورت دیگری از کلمه اخشیذ Ikhshedh است.
3- Nezak-Tarkhan
۴-مارکوارت، ایرانشهر، ص ۶۹.