پادشاهی او را، که از میان خودشان برخاسته بود، نمیکردند. ولی از عقیده توده ایرانیان، یعنی طبقات عامه، اطلاعی نداریم. یهود وهرام را حامی و نگاهبان خود شمرده، او را بمال مدد میدادند. وندوی، که دستگیر و زندانی شده بود، به یاری چند تن از بزرگان رهایی یافت، و پیشرو مخالفان وهرام شد. این توطئه به جایی نرسید، رؤسای شورشیان را هلاک کردند. وندوی بآذربایجان گریخت، و نزد برادر خود وستهم شد، که به یاری خسروپرویز علم برداشته بود.
قیصر موریکیوس خسرو را با سپاهی مدد کرد، بشرط آنکه شهرهای دارا و مایفرقط (میافارقین)[۱]را، که از رومیان در جنگ گرفته بودند، بروم واگذارد. این پیش آمد به نتیجه مطلوب منتهی شد. بسی از بزرگان، که هواخواه وهرام محسوب میشدند، او را ترک کردند. پس از جنگهای خونین، سپاه روم، و ارامنه اتباع موشل، و ایرانیانی، که به خسرو پیوسته بودند، وهرام را در حوالی گنزک آذربایجان منهزم کردند. وهرام بترکان پناه برد، و در بلخ بیاسود، و در آن شهر چندی بعد ظاهراً بتحریک خسرو بقتل رسید[۲]. سرگذشت پرحادثۀ وهرام چوبین در اذهان ایرانیان تأثیری قوی کرده است، و موجد افسانه شیرینی بزبان پهلوی شده است، که مطالب آن را مورخان عرب و ایران، خاصه فردوسی[۳]، در کتب خویش آوردهاند. مؤلف گمنام این روایت توانسته است، که سرگذشت آن سردار بزرگ ناکام را با بیانی کافی مجسم و محسوس کند. بنا بر قول او وهرام نه تنها در لشکرستانی از قهرمانان
- ↑ Martyropolis
- ↑ منبع عمده راجع باین حوادث تاریخی است، که تئوفیلاکتوس نوشته است. روایت تاریخ سریانی موسوم به گمنام گویدی (رک بالاتر ص ۹۵ و ۱۰۰) بسیار مختصر است.
- ↑ نلدکه اول کسی است، که توجه را نسبت باین افسانه جلب کرده است. (نلدکه، طبری، ص ۴۷۴ و ما بعد در رسالۀ که به دانمارکی نوشتهام (Studier fra Sprog-og Oldtidsforskning (مطالعات در زبان و تاریخ قدیم، شماره ۷۵) نکات عمده این افسانه را مجدداً تنظیم کردهام.