میکردم که بعد بدانم. اینست که هیچگونه آمادگی نداشتم واقعاً از نظر اینکه یک همچین پستی را بمن میخواهند بدهند. تنها چیزی که باعث شده بود که کاملاً مسئله را با خونسردی تلقی بکنم اینست که این ۶ سالی که به ایران آمده بودم من خیلی سخت کار کرده بودم و برنامهی فوقالعادهی فشردهای داشتم. من بدون استثناء همیشه روزی ده تا دوازده ساعت کار میکردم، همیشه و حتی جمعهها تا ظهر. این بود که هیچگونه ناراحتی حجم کار در میان نبود و در ضمن هم این کاری که در اتاق بازرگانی شروع کرده بودم ناگهان من دیدم که اگر هم اینها میخواستند من را برای این کار آماده بکنند از این بهتر نمیتوانست اتفاق بیافتد که البته هیچ ارتباطی به آن ها نداشت.
به این ترتیب من از آن روزی که، فکر میکنم آخر بهمن بود ۲۹ بهمن با ۳۰ بهمن بود، شدم وزیر اقتصاد و از روز بعدش هم رفتم و شروع کردم به کار در دولت علم.
س – اینجا دو تا سئوال پیش میاید که فکر کنم برای خودتان هم آنموقع مطرح بود. اولاً این فکر ادغام دو وزارتخانه از کجا آمده بود و چه کسی پیشنهاد کرده بود؟ فکر چه کسی بود؟ دوماً اینکه اسم شما از کجا درآمده بود؟
ج – سئوال اول جوابش اینست که این دو وزیر با هم هیچ نمیساختند و مرتب هم با هم دعوا داشتند چه در جلسات هیئت وزیران و چه در جلسات شورای اقتصاد در حضور اعلیحضرت و چه در هر شورای دیگری که بودند اینها با هم مرتب برخورد میکردند و کاملاً تعارض کار نشان داده شده بود که ایران در شرایطی نبود که بازرگانیش مستقل از مسائل صنعتیش قابل برنامهریزی باشد. بهمین دلیل هم بعقیدهی من آدمهای بسیار فهمیدهای قبلاً سرکار آمده بودند و متأسفانه موفقیت نداشتند. من یکنفر را البته در این مورد میتوانم بگویم ولی تعداد حتماً تعداد بیشتر بودند. ولی جهانگیر آموزگار که وزیر بازرگانی شد بعقیدهی من دست کم بعنوان یک اقتصاددان آدم بسیار فهمیدهای است ولی کارش در وزارت بازرگانی بهیچوجه چشمگیر نبود و شاید یکی از دلائلش اینست که دست بستهای داشت و چون شما نمی توانید این مسائل را از هم در یک کشور در حال رشد شبیه ایران دور بکنید. حالا البته اگر خیلی پیشرفت کردید ممکن است این دو وزارتخانه را تبدیل به ۲۰ وزارتخانه بکنید