برگه:IOHP-Interview-Alikhani.pdf/۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
عالیخانی (۲)
– ۱۷ –

کار میکردیم. این بود که این را پذیرفتم و رفتم اتاق بازرگانی، یعنی من ساعت ۴ که شرکت نفت تعطیل میشد نیمساعت بعدش من اتاق بازرگانی بودم و روزی دو ساعت هر روز آنجا کار میکردم. و کار در اینجا باعث شد که من به خیلی از چیزهائی که هیچ تا آنموقع علاقه نداشتم آشنا بشوم. مثلاً اینکه مقررات صادرات و واردات چیست؟ بازرگانها و صاحبان صنایع، چون آنموقع اتاق صنایع وجود نداشت فقط همین اتاق بازرگانی بود و همه در آنجا جمع بودند..

س – رئیس آن آنموقع آقای..

ج – آقای علی وکیلی بود. اینها چه مسائلی دارند؟ چه اختلافهائی با هم دارند؟ و چه دیدی دارند؟ و چون من بعنوان مشاور اتاق بازرگانی بودم در برابر من اینها هیچ چیزی را پنهان نمیکردند. بعبارت دیگر من یک مقداری، نمیخواهم بگویم خیلی زیاد، اینها را بصورت عریان میدیدم نه بصورت اینکه دولتی‌ها می‌بینند، بصورتی که خودشان بین خودشان همدیگر را می‌بینند. من آنجا برایشان کار میکردم و چیزهای مختلفی که داشتند تهیه میکردم ولی خیلی زیاد باعث شد که من آشنا بشوم نه فقط با آن سی نفری که باصطلاح عضو اتاق بودند بلکه با تمام کسانی که به اتاق مراجعه میکردند برای گرفتاریهائی که داشتند و یا گزارشهائی که میخواستند برای دستگاههای دولت فراهم بکنند و نیاز کمک اتاق بازرگانی را داشت و در نتیجه اتاق بازرگانی هم بمن مراجعه میکرد که برایشان این کار را انجام بدهم.

این بود که به این صورت کاملاً اتفاقی و بدون هیچگونه پیش‌بینی قبلی من یکباره خودم را آشنا دیدم با طبقه‌ی بازرگان و صاحب صنعت دست‌کم تهران که بخش بزرگی از کل مملکت را تشکیل میدهد. این چیزهای کلی است که میتوانم برای این دوره بگویم. کتاب ترجمه کردم چون هم دوست داشتم و هم احتیاج به پول داشتم.

س – از کی شما مشاور اتاق شدید؟

ج – مشاور اتاق شاید چند ماه پس از اینکه اتاق بازرگانی بودم، شاید پنج شش ماه پس از اینکه اتاق بازرگانی بودم، با آن دقت یادم نمی‌آید ولی فکر میکنم حدود یکسال و دو