با توجه به مقررات موجود مانند هر واردکننده دیگری میتوانند یک جنسی را بیاورند یا جنسی را صادر بکنند. اما اینکه من برای ایشان تبعیضی بکنم و امتیازی قائل بشوم دیگر قادر به اجرای برنامههای دیگرم نیستم. ایشان خیلی اصرار کردند گفتند، "من از تو این خواهش شخصی را میکنم که این کار را انجام بدهی. من الان در اتومبیل خودم هستم دارم بطرف فرودگاه میروم و میخواهم که تو به من بگوئی که این کار را خواهی کرد. تو میدانی من چقدر خسته هستم و الان میخواهم بروم آنجا هواپیما بگیرم و بروم سد دز و با ارتشبد خاتم یک دو روزی را اسکی آبی بکنم. و تو الان با این نه گفتنت مانع این کار من میشوی." گفتم، "من خیلی متأسف هستم ولی شاید هم حساسیت زیادی نداشته باشم چون بر خلاف ایشان من از امکان اسکی آبی محروم هستم و ناچارم پشت میزم بگیرم بنشینم و کار بکنم، اینستکه شاید خوب نتوانم بفهمم که لذت چنین تفریحی چیست. اما بهرحال خیلی متأسفم که مزاحم برنامههای ایشان میشوم ولی دلیلی هم نمیبینم که ایشان برنامهشان را تغییر بدهند چون جواب من منفی است. و به ایشان تذکار دادم که اگر من در کار خودم در وزارت اقتصاد بهر مقداری موفق شدم دلیلش اینستکه چندین سال زحمت کشیدم تا بخش خصوصی ایران را واقعاً صمیمانه قانع کردم که در هیچ کاری خارج از مقررات امیدی برای هیچکس و هیچ مقامی وجود ندارد. و علت اینکه آنها هم با جان و دل الان کوشش میکنند و سرمایهگذاری میکنند اینست که به این حرف اعتقاد پیدا کردند و الان با یک عمل ناشایست ما میخواهیم روی تمام این کارها خط بطلان بکشیم. و این کار هیچگاه از دست من بر نخواهد آمد. بهر حال تمام مدتی که ایشان از خانه خودشان حرکت کرده بودند و در اتومبیل بودند و بطرف فرودگاه میرفتند این مذاکره تلفنی ما ادامه پیدا کرد. و هم او عصبانی بنظر میرسید و هم من سخت عصبانی بودم. و همچنان در جواب منفی خودم پافشاری کردم. در نتیجه ایشان گفتند "بسیار خوب تو که ملاحظه دوستی با مرا نمیکنی و مرا محروم کردی از برنامهای که داشتم، من به سد دز نخواهم رفت و الان میروم به دفتر نخستوزیری و تو هم بیا آنجا." من هم