دیگری میرسد که از مردمان نامی است و او سولون[۱] است که پادشاه نبود اما مقام حکمت داشت. این نکته را در ضمن بگویم که پیش از ارسطو و افلاطون حکمت معنی داشت غیر از آنچه بعد پیدا کرد چه پس از افلاطون و مخصوصاً پس از ارسطو حکمت بمعنائی استعمال شده که اکنون ما باو میدهیم یعنی معرفت ریاضیات و طبیعیات و الهیات. اما پیش از آنها حکیم کسی را میگفتند که طبع نکته سنجی و خردمندی داشت و کلمات حکیمانه میگفت و این البته غیر از کسی است که عالم بحکمت است یعنی فلسفه خوانده و اقوال و عقاید حکما را میداند امروز هم در میان ما حکمت و حکیم بهردو معنی گفته میشود.
باری «سولون» یکی از حکمای بمعنی اول بوده است طبع حکیم داشته و در میان یونانیهای قدیم خردمندان هفت گانه معروف بودهاند که در امور دنیا نظر صحیح داشتند و سخنها و پندهای حکیمانه میگفتند. یکی از آن خردمندان هفتگانه سولون بوده است و دربارهٔ او قصهای نقل کردهاند که با ما مناسبت دارد و چون گاهی در ضمن تحقیق قصه گفتن بد نیست اجمالاً آنرا عرض میکنم: آوردهاند که وقتی سولون آمده بود بشهر ساردیس پایتخت دولت لیدی که از دولتهای واقعه در آسیای صغیر بوده است. پادشاهی که در آن موقع در ساردیس سلطنت میکرد کرزوس نام داشت و بسیار متمول بود گنجها و ذخایر بسیار داشت و بتمول خود میبالید. چون سولون مردی حکیم و معروف بود کرزوس او را بخواند و نوازش و احترام کرد و گفت او را ببرید گنجها و خزینه و ذخایر مرا بهبیند. بردند و دید چون برگشت کرزوس پرسید چه دیدی و چگونه بود. سولون تحسین کرد ولی نه آنسان که کرزوس متوقع بود. پس کرزوس پرسید آیا خوشبختتر از من کسی را
- ↑ Solon