این برگ نمونهخوانی نشده است.
قمر بود معظم گردانید و پیر خارکش را انعام عام و اکرام محظوظ و بهرمند ساخت وظیفه محنت او و اهل عیال او مقرر فرمود تا بقیه عمر از دولت دلارام از روی فرخنت برفاهیت تمام روزگار گذرانید.
کردش از لطف وجود خوشنود | در جهان تا که بود او خوش بود |
اما راوی میگوید که بعد از مدتی قباد شهریار با دلارام بعیشها گذرانیده تلافی ایام گذشت وقتیکه بعزم سیر و شکار بکماه از شهر مداین بیرون برآمده بود و سیرکنان هردم صیدی میانداخت و هر ساعت زبینی آرام گاه میگماشت در اثای سیر بکنار سبط که موضعی در نهایت خورمی و واژه ناخوانا در نهایت مرغوبی بود در رسید چون مرغزار که رشک فروش بود پسند طبع ملک گردید ملک را در خاطر افتاد که بر لب سبط باغی را طرح اندازد در همان جا برگ عیش و نشاط بسازد پس بفرمود که استادان طراز بطالع سعد و بساعت نیک طرح باغ عظیم افکنند