و عریضهٔ قباد تاجر بذروهٔ عرض ملک رسانید بلک استدعای او بعره اجابت مقرون واژه ناخوانا وعده فرمود که فلان روز بخانه قباد تاجر خواهم رفت دلارام چنانکه باید و شاید بکرد روز موعود ملک با بزرگان دولت بخانه قباد خارکش تشریف آورد چون عمارت خانه او را که مبنی بر طرح خانهٔ خودش بود دید آنرا لایق تجار ندانسته متعجب گردید القصه پیر خارکش بفرمود دلارام پایانداز لایق فراست و در آداب خدمت و قداعد میزبانی دقیقع نامرعی نگذاشت و بعد از رسوم ضیافت و طریق مهمانی آنچه اجناس و امتعه بیعدد و زر و گوهی بیرون از حد و غلامان زیباروی سیمیناندام و اسبان تیزکام زرینلجان و اسبان بادپای صحرانورد و شتران کوهکوهان نوزد که داشت پیشکش قباد شهریار نمود و بعد ازان قباد خارکش بفرموده دلارام عرض کرد که چند کنیزک صاحبجمال واژه ناخوانا پیشکش شهریار دارم که در حرمسرای تشریف اورند تا در خلوت آنها را بنظر