برگه:GrouhMahkoominKafka.pdf/۱۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۳۰
گروه محکومین

من نظر خودم را بگویم؟» افسر بی‌آنکه چیزی بگوید با سر اشاره‌ای کرد، سیاح گفت: «من مخالف این روش هستم. پیش از آنکه شما مرا به اعتماد خود مفتخر کنید، – اعتمادی که من به هیچ دستاویزی از آن سوء استفاده نخواهم کرد – از خود پرسیده بودم که آیا من حق دارم بر ضد این روش مداخله بکنم و آیا امیدی هست که مداخلهٔ من اثری داشته باشد؟ من آشکارا میدانستم اول به کی میبایستی مراجعه کنم: البته به فرمانده پس از شنیدن حرفهای شما این مطلب بیش از پیش بر من روشن شد. موقع گرفتن این تصمیم خود را از بیان هر عقیده‌ای که پای شخص شما را به میان بکشد منع کرده‌ام. برعکس ایمان و افتخار شما بسیار متأثرم کرد بی‌آنکه بتواند گمراهم کند.»

افسر خاموش ماند. پیش ماشین برگشت دستش را به یکی از میله‌های برنجی گرفت. اندکی خم شده به معاینهٔ خالکوب پرداخت، گوئی میخواست ببیند که آیا همه چیز درست کار میکند یا نه. سرباز و محکوم نیز