۹
خری در پوست شیر، یا شیر علم؟
آدم غربزدهای که عضوی از اعضای دستگاه رهبری مملکت است، پا در هواست. ذرّهی گردی است معلّق در فضا. یا درست همچون خاشاکی بر روی آب. با عمق اجتماع و فرهنگ و سنّت رابطهها را بریده است. رابطهی قدمت و تجدّد نیست. خطّ فاصلی میان کهنه و نو نیست. چیزی است بیرابطه با گذشته و بیهیچ درکی از آینده. نقطهای در یک خط نیست؛ بلکه یک نقطهی فرضی است بر روی صفحهای، یا حتّی در فضا. عین همان ذرّهی معلّق. لابد میپرسید پس چگونه به رهبری قوم رسیده است؟ میگویم به جبر ماشین و به تقدیر سیاستی که چارهای جز متابعت از سیاستهای بزرگ ندارد. در این سوی عالم و به خصوص در مالک نفتخیز، رسم بر این است که هر چه سبکتر است، روی آب میآید. موج حوادث در این نوع مخازن نفتی، فقط خس و خاشاک را روی آب میآورد. آن قدر قدرت ندارد که کف دریا را لمس کند و گوهر را به کناری بیندازد؛ و ما در این غربزدگی و دردهای ناشی از آن، با همین سرنشینان بیوزن و وزنهی موج حوادث سر و کار داریم. بر مرد عادی