نیز بطور افسانه گویند چشمهایست که مدت هفت سال پیوسته روان باشد و هفت سال دیگر خشک.
آبغوره (āb-qure) ا. پ. مایعی ترش که از فشردن غورۀ انگور بدست آید و آب غوره گرفتن فل.: گریه کردن و روان کردن اشک و فشردن چشم.
آبفت (ābaft) ا. پ. مخفف آبافت.
آبق (ābaq) ا. ع. مأخوذ از آبک (فارسی جیوه و زیبق).
آبق (ābeq) ص. ع. بندۀ گریخته. ج: اباق (obbāq).
آبک (ābak) ا. پ. مصغر آب. و جیوه. و آبله.
آبک (ābak) ص. پ. هر چیز پر آب و آبکی.
آبکار (āb-kār) ا. پ. سقا. و آبیار. و شراب فروش. و شرابخوار.
آب کار (ābe-kār) ا. پ. رواج و رونق. و آبرو. و منی.
آبکاری (āb-kāri) ا. پ. مالیات ساختن. ا. و فروختن مشروبات مسکر. و کارخانۀ مشروباتسازی.
آبکامه (āb-kāme) ا. پ. نان خورشی که از ماست و شیر و غیره سازند.
آب کبود (ābe-kabud) اخ. پ. دریای چین ا. شمشیر نیک و اعلی.
آبکش (āb-kac) اص. پ. کسی که با دول آب از چاه کشد و بالا آورد و ا. سقا و ترش پالا. و کاغذی که بروی خط تازه نوشته اندازند که آن را خشک کند.
آب کشیدن (āb-kacidan) فل. پ. بالا آوردن آب با دول از چاه. و سقائی کردن.
آبکشین (ābkacin) ا. پ. بازوبند.
آبکم (ābkam) ا. قسمی از مار
آبکمه (ābkome) ا. آب سیاه رنگ متعفنی که در شکم بعضی از ماهیها یافت میشود و جهت مرمّت شکستگی بکار میبرند.
آبکند (ābkand) ا. پ. زمینی که آب آن را کنده و گودال کرده باشند. و آبگیر. و آب انبار. و دریاچه. و اخ. نام شهری.
آب کوثر (ābkawsar) اخ. پ. آبی که روز قیامت حضرت پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله بامت خود میدهد.
آب کور (āb-kur) ص. پ. خسیس و لئیم و ناکس.
آبکی (ābaki) ص. پ. هر چیز آبدار و پر آب. و هر چیز مایع و روان.
آبگ (ābag) اخ. پ. دهی نزدیک شیراز.
آب گاز ( āb-gāz ) ا. پ. آبی که در آن بخار اسید کربنیک حل کردهاند و چون در ظرفی ریخته شود جوش نموده فوران کند.
آبگانه (ābgāne) ا. پ. سقط جنین.
آبگداز (āb-godāz) ا. پ. پایاب و معبر آب.
آبگاه (āb-gāh) ا. پ. تهیگاه. و تالاب و آبگیر.
آبگرد (āb-gerd) ا. پ. گرداب.
آبگردان (āb-gardān) ا. پ. ظرفی دستهدار که بدان آب و آش از دیگ بردارند.
آبگردش (āb-gardec) ا. پ. گرداب. و اسب تند و تیز. و سرگیجه و دوار.
آب گرم (āb-garm) ا. پ. یک نوع از آبهای معدنی. و نوعا آبهای گرم دارای گوگرد میباشند. و آب گرم خرقان: اخ. در خرقان افشار بکشلو نزدیک قریۀ نجفآباد واقع میباشد و آب گرم سراب: در دو فرسخی قصبۀ سراب واقع شده و آب گرم لاریجان: در قریهای بنام گرماسر واقع است و آب گرم محلات: در سه فرسخی قصبۀ محلات واقع میباشد.
آبگمه (ābgome) ا. پ. آب خاکستری رنگ و بغایت گندیده و بدبوی که از شکم قسمی از ماهیهای دریای چین گیرند و تازیان ماءالجمة گفتهاند.
آبگوشت (āb-gowct) ا. پ. نانخورشی که از گوشت و بعضی حبوبات سازند. و از نان خورشهای لذیذ و مقوی میباشد. و باصطلاح شکارچیان طعمهایست که قبل از رفتن شکار بقوش میدهند.
آبگون (āb-gun) ص. پ. هر چیزی که مانند آب و برنگ آن باشد. و ا. نشاستۀ آمیخته با نیل. و آسمان. و لاجورد. و یخ و شمشیر براق. و آبگون صدف: آسمان و آفتاب و ماه و آبگون قفس: و یا آبگون طارم: آسمان. و اخ. رودخانه ای که از خوارزم بدریای مازندران میریزد.
آبگه (āb-gah) ا. پ. آبگیر و تالاب و حوض.
آبگی (ābagi) ص. پ. هر چیز آبدار و پر آب و هر چیز مایع.
آبگیر (āb-gir) ا. پ. تالاب. و حوض و گودی که آب در آنجا بایستد. و افزاری مانند جاروب که جولاهان و شومالان بدان بر پارچهای که میبافند آب افشانند. و کسیکه در حمام کارش آب آوردنست.
آبگیرناک (āb-gir-nāk) ص. پ. جاییکه پر از مرداب و خندقهای آبی بود.
آبگینه (ābgine) ا. پ. شیشه و بلور و الماس و شیشۀ شراب. و دل عاشق. و اشک
ج—۱جزو ۳ |