برگه:FarhangeNafisi.pdf/۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
ااب‌غ
ااب‌گ
–۸–

نیز بطور افسانه گویند چشمه‌ایست که مدت هفت سال پیوسته روان باشد و هفت سال دیگر خشک.

آب‌غوره (āb-qure) ا. پ. مایعی ترش که از فشردن غورۀ انگور بدست آید و آب غوره گرفتن ف‌ل.: گریه کردن و روان کردن اشک و فشردن چشم.

آبفت (ābaft) ا. پ. مخفف آبافت.

آبق (ābaq) ا. ع. مأخوذ از آبک (فارسی جیوه و زیبق).

آبق (ābeq) ص. ع. بندۀ گریخته. ج: اباق (obbāq).

آبک (ābak) ا. پ. مصغر آب. و جیوه. و آبله.

آبک (ābak) ص. پ. هر چیز پر آب و آبکی.

آبکار (āb-kār) ا. پ. سقا. و آبیار. و شراب فروش. و شرابخوار.

آب کار (ābe-kār) ا. پ. رواج و رونق. و آبرو. و منی.

آبکاری (āb-kāri) ا. پ. مالیات ساختن. ا. و فروختن مشروبات مسکر. و کارخانۀ مشروبات‌سازی.

آبکامه (āb-kāme) ا. پ. نان خورشی که از ماست و شیر و غیره سازند.

آب کبود (ābe-kabud) اخ. پ. دریای چین ا. شمشیر نیک و اعلی.

آبکش (āb-kac) اص. پ. کسی که با دول آب از چاه کشد و بالا آورد و ا. سقا و ترش پالا. و کاغذی که بروی خط تازه نوشته اندازند که آن را خشک کند.

آب کشیدن (āb-kacidan) ف‌ل. پ. بالا آوردن آب با دول از چاه. و سقائی کردن.

آبکشین (ābkacin) ا. پ. بازوبند.

آبکم (ābkam) ا. قسمی از مار

آبکمه (ābkome) ا. آب سیاه رنگ متعفنی که در شکم بعضی از ماهیها یافت میشود و جهت مرمّت شکستگی بکار میبرند.

آبکند (ābkand) ا. پ. زمینی که آب آن را کنده و گودال کرده باشند. و آب‌گیر. و آب انبار. و دریاچه. و اخ. نام شهری.

آب کوثر (ābkawsar) اخ. پ. آبی که روز قیامت حضرت پیغمبر اسلام صلی اللّه علیه و آله بامت خود میدهد.

آب کور (āb-kur) ص. پ. خسیس و لئیم و ناکس.

آبکی (ābaki) ص. پ. هر چیز آبدار و پر آب. و هر چیز مایع و روان.

آبگ (ābag) اخ. پ. دهی نزدیک شیراز.

آب گاز ( āb-gāz ) ا. پ. آبی که در آن بخار اسید کربنیک حل کرده‌اند و چون در ظرفی ریخته شود جوش نموده فوران کند.

آبگانه (ābgāne) ا. پ. سقط جنین.

آبگداز (āb-godāz) ا. پ. پایاب و معبر آب.

آبگاه (āb-gāh) ا. پ. تهی‌گاه. و تالاب و آبگیر.

آبگرد (āb-gerd) ا. پ. گرداب.

آبگردان (āb-gardān) ا. پ. ظرفی دسته‌دار که بدان آب و آش از دیگ بردارند.

آبگردش (āb-gardec) ا. پ. گرداب. و اسب تند و تیز. و سرگیجه و دوار.

آب گرم (āb-garm) ا. پ. یک نوع از آبهای معدنی. و نوعا آبهای گرم دارای گوگرد میباشند. و آب گرم خرقان: اخ. در خرقان افشار بکشلو نزدیک قریۀ نجف‌آباد واقع میباشد و آب گرم سراب: در دو فرسخی قصبۀ سراب واقع شده و آب گرم لاریجان: در قریه‌ای بنام گرماسر واقع است و آب گرم محلات: در سه فرسخی قصبۀ محلات واقع می‌باشد.

آبگمه (ābgome) ا. پ. آب خاکستری رنگ و بغایت گندیده و بدبوی که از شکم قسمی از ماهیهای دریای چین گیرند و تازیان ماءالجمة گفته‌اند.

آبگوشت (āb-gowct) ا. پ. نانخورشی که از گوشت و بعضی حبوبات سازند. و از نان خورشهای لذیذ و مقوی میباشد. و باصطلاح شکارچیان طعمه‌ایست که قبل از رفتن شکار بقوش میدهند.

آبگون (āb-gun) ص. پ. هر چیزی که مانند آب و برنگ آن باشد. و ا. نشاستۀ آمیخته با نیل. و آسمان. و لاجورد. و یخ و شمشیر براق. و آب‌گون صدف: آسمان و آفتاب و ماه و آبگون قفس: و یا آبگون طارم: آسمان. و اخ. رودخانه ای که از خوارزم بدریای مازندران میریزد.

آبگه (āb-gah) ا. پ. آبگیر و تالاب و حوض.

آبگی (ābagi) ص. پ. هر چیز آبدار و پر آب و هر چیز مایع.

آبگیر (āb-gir) ا. پ. تالاب. و حوض و گودی که آب در آنجا بایستد. و افزاری مانند جاروب که جولاهان و شومالان بدان بر پارچه‌ای که می‌بافند آب افشانند. و کسیکه در حمام کارش آب آوردنست.

آبگیرناک (āb-gir-nāk) ص. پ. جاییکه پر از مرداب و خندقهای آبی بود.

آبگینه (ābgine) ا. پ. شیشه و بلور و الماس و شیشۀ شراب. و دل عاشق. و اشک

ج—۱جزو ۳