پرش به محتوا

برگه:DonyaKhaneManAst.pdf/۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۴ آبان ۱۳۰۸

رشت

خانلری عزیزم !

منظومه‌یی را که می‌خواستی با کمال بی‌حوصلگی پاکنویس کرده‌ام. با همین کاغذ است. البته در موقع چاپ به آن عنوانی جز «مکتوب به دوستی است مهجور» نخواهی داد. و همین نسخه را نگاه می‌داری که به خود من رد کنی. بعد از این با خودم شرط کرده‌ام خیلی بیشتر قیمت به خطوط منحوس خود بگذارم. می‌ترسم از اینکه خط من در محلی باقی بماند. بلکه بیشتر دقت می‌کنم شخصاً باعث پریشانی حواس خودم واقع نشوم.

الان چند روز است از پی «آیدین» می‌گردم. یك سهل انگاری باعث شد از تهران تا «بارفروش»، از بارفروش تا رشت، در تمام این امتداد خیال من همینطور پرواز کند. همینطور هرچه فکر می‌کنم نمی‌دانم کجا مانده، چه شده است. فقط یك واژه ناخوانا ناقص وغیر مهذب از این کتاب دارم که چندان مرا قانع و خوشحال نمی‌کند. سال گذشته من دربار فروش مخصوصاً روی این رمان خیلی زحمت کشیده‌ام. دفعه‌ی سوم بود که آنرا عوض می‌کردم.

بقدری از این واقعه اوقاتم تلخ است که اگر عادت نبود چند کلمه کاغذ