برگه:Divar.pdf/۹۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بعد از او بر هرچه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه میگشتم به دنبالش
وای بر من، نقش خوابی بود

ای خدا … بر روی من بگشای
لحظه‌ای درهای دوزخ را.
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟

دیدم ای بس آفتابی را
کاو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی‌غروب من!
ای دریغا، در جنوب! افسرد

بعد از او دیگر چه میجویم؟
بعد از او دیگر چه میپایم؟
اشگ سردی تا بیفشانم
گور گرمی تا بیاسایم

۹۳