برگه:Divar.pdf/۱۳۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اگر بسویت این چنین دویده‌ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بیفروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو

کنون که در کنار او نشسته‌ای
تو و شراب و دولت وصال او!
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند وعشق بی‌زوال او!

۱۳۵