برگه:Divar.pdf/۱۰۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

ناودانها ناله‌ها سر داده در ظلمت
در خروش از ضربه‌های دلکش باران
میخزد بر سنگفرش کوچه‌های دور
نور محوی از پی فانوس شبگردان

دست زیبائی دری را میگشاید نرم
میدود در کوچه برق چشم تبداری
کوچه خاموشست و در ظلمت نمیپیچد
بانگ پای رهروی از پشت دیواری

باد از ره میرسد عریان و عطرآلود
خیس، باران میکشد تن بر تن دهلیز
در سکوت خانه میپیچد نفس‌هاشان
ناله‌های شوقشان لرزان و وهم‌انگیز

چشمها در ظلمت شب خیره بر راهست
جوی مینالد که «آیا کیست دلدارش؟»
شاخه‌ها نجواکنان در گوش یکدیگر
«ای دریغا … در کنارش نیست دلدارش»

۹۸