پرش به محتوا

برگه:CharandVaParand.pdf/۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
'

مگر حاجی‌علی شال فروش آقا شیخ حسینعلی مشهدی عباسقلی نانوا حاجی حسینعلی و ارباب جمشید اینها وکیل نیستند، مگر اینها تاحالا یک کلمه حرف زده‌اند، هروقت اینها که گفتم حرف زدند منهم شرط میکنم جناب عمیدالحکما هم بزبان بیایند، یکی هم آیا ببینیم از حرف زدن دیگران چه فایده‌ای برده‌اید که این یکی مانده فرضاً اوهم حرف زد ، یک دفعه خدای نخواسته طرفدار قوام در آمده یک‌دفعه هواخواه جهانشاه‌خان شد، یک‌دفعه ولایت رشت را ایالت کرد خدا خودش کارها را اصلاح کند ، خدا خودش مشکل خیری از کار همه بگشاید، خدا خودش از خزانه غیبش یک کمکی بکند، اگر نه از سعی و کوشش بنده چه می شود؟ از حرف زدن ما بنده‌های ضعیف چه برمیآید ؟

از تبریز


بیست روز بود که مجاهدین از دو طرف سنگر بسته و با هم مشغول زدوخورد بودند ، یعنی اولش اینطور شد که کله شتر قربانی را روز عید، مجاهدین شیخ سلیم بردند برای شیخ سلیم ، میرهاشم با مجاهدینش از این مسئله متغیر شدند که چرا برای میرهاشم نبرده‌اند، باری ده بیست روز بود که دکانها بسته بود ده بیست نفر هم از طرفین کشته شد اما الحمدلله بخیر گذشت.
حالا قونسول گفته است که برای این کشته‌ها اگر در مملکت ما بود مجسمه از طلا میریختند.

حالا که شما ندارید از مفرغ بریزید برای اینکه اینها شهید مشروطه اند !!! مردم هم بعضی قبول کردند که برای اینکار

۸۹