پرش به محتوا

برگه:CharandVaParand.pdf/۱۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
چرند و پرند

این اولش – اینهم آخرش. والسلام.

دخو

***

از شمارهٔ ۳۲:

ای بابا! برو پی کارت، برو عقلت را عوض کن مگر هر کسی هرچی گفت باید باور کرد؟ پس این عقل را برای چی توی کلهٔ آدم گذاشته‌اند. آدمیزاد گفته‌اند که چیز بفهمد، اگرنه میگفتند حیوان.

مرد حسابی روزی بیست من برنج آب میریزد، روزی دست کم دست کم که دیگر از آن کمترش نباشد ده‌تومن دهشاهی و پنجشاهی مایه میرد، اینها برای چیه! برای هیچ و پوچ؟! هی هی! تو گفتی و منهم باور کردم، این کله را می‌بینی؟ این که خیلی چیزها توش هست، اگر حالا سر پیری من عقلم را بدهم دسته جاهل ماهل‌ها، منهم مثل آنها میشم که.

مردیکه یک من ریش توی روش است. ببین دیروز بمن چه میگوید. میگوید: دولت میخواهد این قشون را جمع کند مجلس را توپ ببندد، خدا یک عقلی بتو بدهد یک پول زیاد بمن، آدم برای یک عمارت پی‌وپاچین دررفته از پشت دروازهٔ طهران تا آن سر دنیا اردو میزند؟ آدم برای خراب کردن یک خانهٔ پوسیدهٔ عهد سپهسالاری آنقدر علی‌بلند، علی‌نیزه، لبویی، جگرکی، مشتی، فعله و حمال خبر میکند؟ به به؟

۱۲۶