پرش به محتوا

برگه:Chahar Maqale.pdf/۱۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

از آنجا خیزد و در نسبت بدان ختلی گویند و عرب این ولایت را ختل گوید بضم خاء و فتح تاء مشدده و بعضی توهم کرده‌اند که ختلان و ختل دو موضع مختلف است و آن توهم باطل است و هر دو نام یک موضع بیش نیست، مرادی گوید در ذم ختل و امیر آن

ایها السائلی عن الحارث النذ ل و عن اهل وده الارجاس عد من ختل فختل ارض عرفت بالدواب لا بالناس نظامی گوید

سکندر بر آن خنگ ختلی نشست که چون کوه بنشست و چون برق جست ازرقی گوید

بیرون فکنده نیزۀ خطی ز روی دست و اندر کشیده کرۀ ختلی بزیر ران خاقانی گوید

چو بر خنگ ختلی خرامد بمیدان امیر آخرش میر ختلان نماید و ازین ابیات معلوم میشود که همان موضع که اسبان خوب از آنجا خیزد و شعراء عرب آنرا ختل خوانده‌اند شعراء فارسی آنرا ختلان می‌نامیده‌اند

روحی و لوالجی گوید

گه بو لوالجم ولایت خویش گه بو خش و بکیج و ختلانم و ازین بیت استفاده میشود که وخش و کیج و ختلان سه ولایت مجاور یکدیگر است و عین این فقره را اصطخری در باب ختل گوید «اول کورة علی جیحون من وراء النهر الختل و الوخش و هما کورتان غیر انهما مجموعتان فی عمل واحد»، پس ختل و ختلان بلا تردید یک موضع است، و دلیل دیگر آنکه جغرافیین قدیم عرب چون ابن رسته و ابن خرداذبه و اصطخری و ابن حوقل و مقدسی در ضمن تعداد بلاد ماوراء النهر یک ولایت باسم

کلیات چهار مقاله جلد ۱