مجسمههاى كوچك مفرغى كه آنها را از كرمانشاه و نقاط ديگر براى او به هديه فرستاده بودند مشغول بود. به شاه گفته بودند كه اين مجسمهها كار چهار هزار سال پيش سال است، البته كسانى كه اين مطلب را گفته بودند هيچ اطلاع دقيقى در اين باب نداشتند فقط غرضشان اين بود كه ارزش و اهميت اين هدايا را بيشتر كنند.
در ميان اين مجسمهها يكى بتى است سواره داراى ششدست كه بلندى قامت او و اسبش با هم از بيست سانتىمتر تجاوز نمىكند، ديگرى اسبى است كه در طول قامت نصف آن از ميان رفته، ديگر دو سر آدمى است به طول ۴ الى ۵ سانتىمتر كه آنها را به دو ميله چسباندهاند. حجارى تمام اين اشياء بسيار ساده و خالى از هنرنمايى است. اعتمادالسلطنه عقيده داشت كه اشياء مزبور از عهد مغول است. شاه بدون اين كه زياد به قدمت آنها متوجه شود از داشتن آنها مسرور بود و مىگفت كه آنها را به موزۀ پرثروت خود خواهد فرستاد و به من وعده داد كه در رسيدن به طهران آنجا را به من نشان دهد. در موقع بيرون آمدن از دارالحكومه در داخل باغ و بيشتر از آن در مقابل در خروجى و در خيابان عدۀ زيادى از مردم را ديدم كه عمامههايى سبز يا كبود تيره بر سر داشتند و من سابقاً در تبريز و زنجان و ساير نقاط عرض راه اشخاص ديگرى را ملبس به همين لباس ديده بودم.
اين جماعت كه به ايشان سيد مىگويند يا حقيقةً از فرزندان پيغمبر اسلامند يا خود چنين ادعا مىكنند زيرا كه تحقيق سلسلۀ نسب ايشان بسيار مشكل است. آنها كه عمامۀ كبود بر سر دارند شيعى مذهباند و صاحبان عمامۀ سبز يا سنىاند يا حاجى.[۱] چون عدۀ سادات عمامه به سر در اين شهر زياد است چنين به نظر مىرسد كه كاروكاسبى اين طبقه رونقى شايان دارد.
زندگانى اين جماعت از آنچه مردم به ايشان مىبخشند مىگذرد و بعضى از آنان از اين ممر عايدى سرشارى دارند چه بر هر مسلمانى از عهد پيغمبر اسلام به بعد واجب شده كه قسمتى از درآمد خود را به خاندان رسول مجاناً واگذارد. در واقع پيغمبر اسلام
- ↑ تصور مىرود كه در اين تشخيص مؤلف را اشتباه دست داده زيرا كه چنين امتيازى بين اهل عمائم در عهد ناصر الدين شاه وجود نداشته به خصوص كه رنگ عمامه هيچ وقت در ايران معرف مذهب كسى نبوده. (مترجم)