سلسلهٔ غربی کمکم از نظر محو میگردید، پیش چشم ما در جهت جنوب قلهٔ سهند در آن طرف تبریز نمودار گردید و از دور به خوبی میشد آن را تمیز داد.
هیئتهایی از سواران مرکب از رؤسا و اتباعشان دسته دسته به استقبال اعلیحضرت میآمدند و گاهگاه که به ما برمیخوردند نزدیک شدن پایتخت آذربایجان را به ما مژده میدادند.
در میان این مستقبلین همسفر من پسر ارشد ولیعهد را به من نشان داد که جوانی پریدهرنگ بود و لباس سر تیپی در بر داشت.
بعد از اندکی به پلی کج و معوج رسیدیم که شانزده چشمه داشت ولی آن را خوب حفظ کرده بودند بلکه به مناسبت ورود شاه تعمیرات تازهای نیز در آن شده بود. این پل بر روی آجیچای که از کنار شهر میگذرد بسته شده لیکن آب نهر در این موقع به قدری کم بود که اسبها و استرها حتی بی آن که تر شوند از آن گذشتند.
ورود ما به تبریز مصادف شد با یک اردو گدا که جلو ایشان را نمیشد گرفت مگر به زور چماق شاطرها. در واقع از معجزات بود که با این کوچههای تنگ پر پیچ و خم کسی زیر کالسکهها نرفت زیرا که تنگی کوچه و خمهای شدید آنها در هر قدم کالسکهها را به توقف مجبور میساخت.
اگر در بیرون شهرهای بزرگ ما باز شدن منجلابها و فاضلآبهای شهر به علت عفونت هوای اطراف را کریه و غیرقابل استشمام مینماید در اینجا بساط فقر و مسکنت که بزرگترین و پلیدترین زخمهای پیکر جامعهٔ انسانی است به وسعت تمام گستردهاست. خوشبختانه در رسیدن به دارالحکومه از دیدن این منظرهٔ حزنآور نجات یافتیم.
۱۹ سپتامبر = ۲۴ محرم
تبریز شهر وسیعی است که ۱۵۰۰۰۰ نفر جمعیت دارد ولی به روایات مردم سابقاً خیلی بیشتر از این سکنه داشته. به من گفتند که برای پیمودن وسعت تبریز از یک طرف به طرف دیگر پیاده سه ساعت وقت لازم است و اگر فاصلهٔ اقل بین دو طرف آن را بگیرند کمتر از دو ساعت طی آن ممکن نیست.
اگر پیچ و خم کوچهها و وسعت باغهای شهر را در نظر بیاوریم این نکته چندان بعید