قالیهای خود را از سلطانآباد میخرد بلکه باید گفت که تجارتخانۀ مزبور مشتری تمام قالیهایی است که در سلطانآباد بافته میشود و همۀ کارگران به خرج آن کار میکنند.
نمایندۀ آن تجارتخانه این ایام مشغول ساختن بنای عظیمی است به این قصد که در آنجا مدرسهای جهت نساجی مطابق اصول جدید درست میکند.
سلطانآباد از برکت همین تجارت قالی که معروفترین آنها را در فراهان میبافند به سرعت ترقی یافته چنان که در عرض پنجاه سال اخیر جمعیت آن از چند صد نفر به ۰۰۰٬۴۰ نفر رسیده و همین کیفیت به خوبی اهمیت تجارت قالی این شهر را میرساند.
البته اگر بخواهند که این تجارت زمین نخورد باید از استعمال پشمهایی که به رنگهای جوهری ملون شده و به کار بردن آنها دارد معمول میشود جدا جلوگیری به عمل آورد. میگویند گناه این کار به گردن انگلیسهاست که رنگهای جوهری را به ایران آوردهاند. به هر حال اگر در این باب دقت نشود و رنگهای جوهری شیوع پیدا کند بلاشک از قدر و قیمت قالیهای ایران کاسته خواهد شد. کسانی که در این کار ذی نفعند از این جهت نگران شدهاند و امیدواری هست که بار دیگر همان رنگهای ثابت نباتی جای رنگهای جوهری را بگیرد.
در این چهار روزی که ما در سلطانآباد هستیم من هر چه گشتم که چند تخته قالی برای خرید پیدا کنم موفق نشدم و کمکم عقیدهام این شده است که تحصیل یک قطعه قالی کهنۀ فراهانی در مغازههای پاریس آسانتر از اینجاست.
بالاخره حکیم الممالک حکمران عراق به توسط یکی از ملاکین با لطف که اشتیاق مرا به تحصیل قالی دیده بود سه قطعه از آنها را به دست آورد و از این سه قطعه یکی در نهایت زیبایی است.
چند روز اقامت در سلطانآباد برای من کاملاً مفید واقع شده و از این فراغت در معالجۀ نهایی چشمان عایشه خانم استفاده کردم. شاه که به گفتۀ خود به رسم مرحمت یک انگشتری به من داد که نگین آن یاقوتی بزرگ بود در قطعاتی از الماس نشانده.
شهرت معالجۀ من در اندرون پیچید و همین پیشآمد باعث آن شد که پنج شش نفر دیگر از زنان حرم که کموبیش مریض بودند به من مراجعه کردند یکی از ایشان زهرا سلطان خانم است که زنی ادیبه است و گاهگاهی شعر نیز میگوید و با طبع لطیف