تکان نمیخوردند و هیچ نمیگفتند و همه گوش را متوجه سروصدای کوچه کرده بودند.
امینالسلطان مقداری کاغذ در دست داشت، گاهگاهی آنها را بلا اراده ورق میزد و گاهی هم درهم میفشرد.
موقعی که قدمزنان به حوض بزرگ رسیدم دیدم نایبالسلطنه از جلوی موزه میگذرد و به حضور شاه میرود من به عجله پیش آمدم و وقتی که به در نارنجستان عبورم افتاد دیدم شاه با فرزند خود از آنجا بیرون میآید.
نایبالسلطنه خاطر شاه را مطمئن ساخته و به او اطلاع داده است که آرامش برقرار گردیده و خیابانهای اطراف ارگ دست نظامیان است. در این غوغا هفت نفر کشته شده و زخمیان برای آنکه شناخته نشوند به عجله تمام گریخته و مخفی گشتهاند.
ساعت قریب به پنج بود که من از بیراهه خود را به منزل رساندم، راه معمولی را یک عده توپچی با یک توپ بسته بودند. امروز روزی غمانگیز بود زیرا که اگر چه توپ پیش سلاطین آخرین وسیلۀ اثبات حق به شمار میرود ولی باید گفت که این وسیله بسیار وسیله بدی است و کسی که غیر از آن وسیلۀ دیگری نداشته باشد با آتشبازی میکند.
راست است که شلیک تفنگ شورش را خوابانده ولیکن آن دو قوهای که با یکدیگر نزاع میکردهاند همچنان به حال خصومت باقی هستند، شاه اگر چه غالب آمده ولیکن از حیثیتش کاسته شده و روحانیون با وجود مغلوبیت قویتر گردیدهاند.
۵ ژانویه = ۴ جمادیالثانی
ساعت یک بعد از ظهر اعلیحضرت یک عده از صاحب منصبان و نوکرانی را که در خواباندن شورش مداخله کرده بودند به حضور بار داد پس از اظهار رضامندی از خدمات ایشان به آنها انعاماتی بخشید.
حاج میرزا حسن آشتیانی تابهحال نه غلیون کشیده نه از طهران خارج شده است.
ظاهراً در جوابی که دیروز به شاه داده تبعید را ترجیح داده به شرط آنکه اصل امتیاز نامۀ دخانیات را پیش او بفرستند تا او آن را پیش مردم که در خانۀ او مجتمعند و به غیر از این شرط نمیگذارند که او حرکت نماید پاره کند.