تابستان چه خواهد شد.
رنگ چادر آشپزخانه نیلی یعنی از همان کرباسی است که زنهای ایرانی در شهر بر سر میاندازند و آن را هم چادر میگویند، رنگ دو چادر دیگر سفید است.
چهارده قاطر برای بردن چهارده چادر و سایر بار و بنۀ من بیابانگرد در اختیار من گذاشته شده بود، از این گذشته سه اسب داشتم که مواظبت آنها با مهترم عزة الله بود. عزة الله مردی است آرامطبع و ملایم تا آنجا که هیچوقت نمیشود او را عصبانی کرد و من تابهحال یعنی در عرض شش ماهی که در خدمت من است صدای او را بلند نشنیدهام. با این بار و بنه که ادارۀ عالیۀ آن با پیشخدمتم سلطان علی است و به اصطلاح معمول او را ناظر میخواند به راه افتادم.
در ایران غیر از عناوینی که به منزلۀ اسم شخصی است و آنها را دولت به ایشان داده است یا درستتر بگوییم آنها را به ایشان فروخته است هر کسی هم عنوانی را که به نظرشان خوب میآید به میل شخصی اختیار میکند چنانکه یکی خان است و دیگری سلطان و. . . بنابر همین اساس است که سلطانی پیشخدمت من شده است. برخلاف آن آشپزی دارم که تنها لقب شایسته برای او غذا خرابکن است و جز این لیاقت عنوانی دیگر ندارد، سلطان علی از او حمایت دارد و سعی او این است که او را روزی آشپزباشی کند.
۳۰ ژوئن = ۱۲ ذیالقعده
چادرهای مرا تنها در باغ بیرونی حسنآباد که باغی زیباست و به دوستم اعتماد السلطنه تعلق دارد زدهاند. حقیقة اگر پشههایی که از حوض بزرگ باغ برمیخیزند و غالباً خدمتشان میرسم نبود برای زدن چادرها محلی از این دلنشینتر پیدا نمیشد.
آب و سایه فراوان است و از اینجا تا طهران را به خوبی از باغ میتوان داد. در قسمت پایینتر باغهای سایهرو و فرحبخش وسیعی است که منازل ییلاقی سیاسیون خارجه در زیر آنها مستور میماند. در یک طرف تجریش قرار دارد که سفارت فرانسه در آنجاست، پایینتر زرگنده است که سفارت روس در آنجا واقع شده، سفارت خانۀ عثمانی در سرآسیاب و سفارتخانۀ انگلیس در قلهک طرف دست چپ است. مجموعۀ این ییلاقات