میداند به من اجازه داده است که هروقت که میخواهم در شکارگاههای سلطنطی به شکار بروم حتی یکی از کالسکههای سلطنتی را هم به اختیار من گذاشته است تا بتوانم به راحت و بیزحمت به آنجا بروم.
تاکنون چندبار از این اجازۀ شاهانه استفاده کرده و به سلطنتآباد برای شکار مرغان ماهیخواری که زمستانها به آنجا میآیند رفتهام. امروز به دوشانتپه رفتم و پس از گذشتن از آن بلندی و باغ به طرف دست راست پیچیدم و در پای تپههای جلوتر از کالسکه پایین آمدم.
هنوز دست به کار نشده یک گله آهو دیدم، اما همین که یک گلوله به سمت آنها خالی کردم ملتفت شدم که آهوها از تیررس تفنگ من بیرونتر جستهاند.
در این دشتهای بیپایان که جز خارشتریهای یک قد چیزی دیگر دیده نمیشود تشخیص فاصله بسیار مشکل است.
ده دقیقه گذشت تا من به محل اولی آهوها یعنی به کنار جویی که از حوضهای باغ دوشانتپه بیرون میآید و به مزارع اطراف میرود رسیدم، اگر چه آهویی نزدم ولی به شکار ده دوازده مرغ شکاری موفق آمدم و وقتم تلف نشد.
خرگوش در میان علفهای اینجا زیاد است ولی زدن آن آسان دست نمیدهد. روی تپههای اینجا که آنها را بههمین مناسبت زیادی خرگوش دوشانتپه خواندهاند سه خرگوش دیدم که زیر سنگی به اندازۀ پنجاه سانتی متر مکعب قرار گرفته بودند.
در اینجا دستهدسته کبکهای سرخفام میبینید که چون کمتر کسی در این قوروقگاه جسارت شکار آنها را دارد از انسان فرار نمیکنند و زیر پای شکارچی از این طرف به آن طرف میجهند.
از خوشبختی به شکار یک تیهو نایل آمدم و من تاکنون این مرغ را ندیده بودم. تیهو که ظاهراً از روی آوازش این اسم را به او دادهاند پرندهای است قدری از کبک خاکستری کوچکتر و پرهای دمش که مثل پرهای دم شترمرغ مجعد است به طرف بالاست.
از قراری که میگفتند پلنگ به طلب طعمه تا این حدود میآید و بلد من لاشۀ بزی را به من نشان داد که به تازگی به چنگال یکی از پلنگان تیزدندانی که در کوههای مجاور قرار دارند دریده شده بود. روز شکار من تمام شد و من با مقدار زیادی پرنده که زده بودم به