خطر استقلال سیاسی یا خطرا نقراض ملّی و نژادی؟
یا
خطر انقراض ملّی و نژادی؟
در هر مملکتی جمعی قائدین قوم از پیشروان ملّت و اولیای دولت و دانایان و حکما و نویسندگان و دوراندیشان هستند که سوق مملکت بسوی سعادت یا ورطهٔ هلاکت بسته بعقل و دانش و دوراندیشی و ذوق سلیم آنها است که اگر راه خطا پیمایند نتیجهٔ آن عاید همهٔ ملّت میگردد و آن مملکت را بزحمت و خطر و بلایا میاندازد و اگر نظر ثاقب و رأی صائب داشته باشند قوم خود را خوشبخت میکنند لهذا پایهٔ مدارک و عمق فهم و نظر این جمع که آنانرا طبقهٔ مدیره توان نامید شایان تدقیق و اختبار است و از روی عقاید و آراء رایجه در بین آنها و خیالات و تصوّراتی که در آن حوزه استیلا دارد میتوان در باب نجات و هلاک و سعادت و بدبختی آن مملکت و ملّت پیشبینی کرد. اگر تحریرات جراید بیحساب ایران و مقالات اساسی آنها و مذاکرات مجلس ملّی و خطابهای ناطقین محافل عمومی و وجههٔ مساعی اولیای دولت هر فصل از فصول اربعهٔ سال را میزان حقیقی عقاید طبقهٔ مدیره فرض کنیم باید با کمال تأسّف بگوئیم که اثری از اینکه جریان افکار این طبقه بسوی وسائل نجات حقیقی مملکت ایران میرود دیده نمیشود. اولیای دولت تمام همّ خود را در تکثیر عدّهٔ قوّهٔ مسلّحه مصروف میکنند بدون آنکه منابع عایدانی را در نظر بگیرند که از آنجا مخارج روشن نگاه داشتن این اجاق بزرگ که هر روز خروارها آذوقه استهلاک میکند و اگر ساعتی خوراک مستمرّ نرسد ابتدا خانه را سوزانده و بعد خود خامش میشود برسد. جوانان تربیت شده که در سرکار هستند اوّلین ابراز آثار قابلیّت خود را در اخراج مستشاران فرنگی از ادارات و نوازش تعصّب جاهلانهٔ عاقه باینکه ما خود بودن کمک خارجی قابل اجرای اصلاحات هستیم دانسته و میخواهند مملکت را بحال زمان میرزا آقا خان نوری برگردانند که پس از ده بیست سال تجربه باز عاقبت مستشاران خارجه که بیایند باید اصلاحات را از سر بگیرند. ناطقین مجلس ملّی هم تعلیم عمومی ار برای میدان قیامت خوب میدانند و باهمّیّت فوری آن قائل نبوده جزو مستحبّاتش میشمارند، روزنامها هم اغلب از خطر خارجی و مدافعهٔ استقلال کامل ایران فریاد زده از انگلیس و روس و عثمانی میترسند و بقیّهٔ صفحات خود را هم وقف هنّاکی مردم یا همدیگر نمودهاند. اگر راست بخواهیم نه خطر بزرگ بر ایران از خارجه است و نه راه نجات در دور کردن فرنگیها از ایران و افزودن بیتناسب قشون و تقلید جریانات سیاسی نو ظهور است. خطر عظیم از خارجه نیست از داخل است و بقول پیشوایان انقلاب بزرگ فرانسه دشمن در داخل است نه ماوراء سر حدّ. انگلیس و روس و عثمانی نمیتوانند ایرانرا بکلّی منقرض کنند لکن بزرگترین کلّ خطرهای سیاسی و ملّی و نژادی و جنسی و اعظم آفات ملک و ملّت همانا:
تریاک است و آلکل و امراض تناسلی و ترک ورزش بدنی که اگر بدین رویّه که هست پیش برود ممکن است در اندک زمانی قوم ایران منقرض شود و جنس ایرانی تباه و پوسیده شده و از میان برود و این عین حقیقت است نه مبالغهٔ واعظانه. خطر استقلال سیاسی در مقابل خطر انقراض ملّی و نژادی کم اهمیّت است و بلکه مانند منارهٔ بلند است در دامنهٔ کوه الوند. اگر امراض تناسلی بدین شدّت که حالا وسعت میگیرد منتشر شود دهات ایران عنقریب لم یزرع میماند، اگر تریاک کسی در رواج خود بمانعی برخورد طولی نمیکشد که اردوی «کیوان شکوه» ایران که اینهمه مایهٔ دلخوشی وطندوستان ایران شده و واقعاً هم جای آن دارد موجب امیدواری گردد یک وافورخانه میشود و دشمن با یک تیر تفنک چرت همه را پاره کرده و از هم میپاشاند. نجات سیاسی و ملّی ایران در برانداختن آلکل و تریاک و امراض تناسلی و در ترویج فوقالعادهٔ ورزشهای بدنی است و پس از آن صرف همّت اجماعی در تعلیم عمومی ورنه با هیچ قال و قیل نمیتوان جلوه خطرهای خارجی را گرفت و با تأثیر هیچگونه مراسلات و خطابات دیپلماسی و مقالات سیاسی ممکن نیست یک خاک وسیعی را در مغرب آسیا و میان هند و اروپا که وسعتش چهار برابر مملکت آلمان است و زیر زمینش پر از معادن کارآمد برای دنیای متمدّن بیک مشت واوری و عرقی و کوفتی نحیف و ضعیف و تنبل و والمیده که از جای خود نمیتوانند بجنبند واگذارند که صبح تا شام یا «ورّاجی» بکنند یا چرت بزنند. وافور بکشند و عرق بخورند. در مملّکتی که ورزش بدنی از تمام انواع آن و بازیهای متعلّق بورزش رایج نباشد. مدارس زیاد و تعلم عمومی و اجباری در کار نباشد، تریاک و حشیش و عرق و کوفت شایع باشد، امراض اطفال مانع تزاید نفوس بوده و نسل تازه را قتل عامّ کند و هر سال بواسطهٔ این ضعف جسمانی عدّهٔ نفوس روبتناقض بگذارد و طولی نمیکشد که سکنهٔ آن یا منقرض میشود یا عدّهٔ قلیل باقی بتحت استیلای نژادی قویتر افتاده و از میان میرود. در مملکتی که تعلیم عمومی که اساس نجات و اصول دین بقای قومیّت است جزو زواید مستحبّه شمرده شود امید فلاح بسیار ضعیف است.
***
فساد مرکز و انعکاس آن در ولایات یک علامت اجتماعی و انقلابی عجیبی در مزاج مملکت ایران اخیراً دیده میشود. این علامت مزاجی عبارت از اینست که ولایات کم و بیش ترقی یافتهٔ ایران برخلاف اولیای حکومت طهران برمیخیزند و قشون و توپ لازم میشود تا آن ولایات را دوباره تسکین داده و باطاعت وزرای طهران برگرداند. در سه چهار سال اخیر ولایات شمالی ایران که بالنّسبه مراکز تمدّن و معرفت ایران هستند بترتیب از تبریز گرفته تا رشت و مشهد «یاغی» شدند و دولت ایران بایستی اردوکشی بکند و جماعتی