پرش به محتوا

برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۷۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آنها را که وزین‌تر بودند میخ زده و معیوب نموده و آنچه توانست با خود آورد و باز خود را بفوج سد راه زده با حصول مطلب معاودت بشهر نمود.

این معنی باعث سرور نامحصور پادشاه و سپاه گردید و خاقان سعید شهید او را به کنار عاطفت گرفته تحسینات بلا نهایت فرموده مقرر شد که هرگاه افاغنه در هریک از سیبه‌ها جنگ اندازند بتعجیل هر چه تمام‌تر امیر صاحب سیبه میرزا را مخبر نماید که او رفته کمک اهل سیبه کند چنانچه روزی آدم محمود آقای ناظر آمده خبر رسانید که افاغنه جمعیت نموده و در سیبۀ آقای مذکور آتش حرب مشتعل دارند و کار را بر او بسیار تنگ نموده‌اند بمجرد این خبر میرزا ابو القاسم با جمعی که در آن وقت حاضر بودند متوجه سیبۀ او گردید.

وقتی رسید که افاغنه با اهل سیبه بگیر و دار مشغول بودند و نزدیک بود که سیبه را تصرف نمایند که او رسیده بلا تأمل خود را بر فوج افغان زده حربی صعب روی نمود و افاغنه منهزم رو بفرار نهادند و او تعاقب نموده چند فرسخ افغان را دوانیده متفرق ساخت و در وقت مراجعت منهیان خبر دادند که میرزا سید احمد در سمتی با افاغنه مشغول حرب است و افاغنه دور او را گرفته‌اند.

از شنیدن این خبر عرق ابوت او به حرکت آمده بدون تقید جمعیت سپاه اشهب صبارفتار را بآن صوب در حرکت آورد به نحوی که احدی از ارادۀ او آگاهی نیافت مگر دو نفر از غلامان گرجی که یکی را نام هوشنگ و دیگری را لاچین بود، با او اسب برانگیخته قضا را بعد از قدری طی مسافت و دور شدن از لشکر درخت چنار عظیمی نمودار شد، چون شهادت او بر دست افغان در جریدۀ مشیت ازلی ثبت گشته بود شخصی افغان تفنگچی در بالای درخت مخفی شده بود، رسیدن او به پای آن درخت همان و سر دادن تفنگ همان، قضا را گولی تفنگ بر پیشانی آن هزبر معرکۀ هیجا آمده شربت ناگوار اجل نوشید، نهایت تا رسیدن بشهر رمقی از حیات او باقی بود. حاصل اینکه یکی از آن غلامان با ضرب تفنگ افغان اجل برگشته را از درخت به خاک مذلت انداخته و سر او را بریده و دیگری میرزا را بر اسب بسته بشهر رسانید اما معالجۀ جراحان