چون فیما بین فرقۀ ابدالی و غلزۀ عداوتی از سابق بود امیر اویس را از غایت جلادت و دلیری بخاطر رسید که بقدر سه چهار هزار سوار جرار کار آمدنی یکهتاز برداشته بیخبر بر سر راه ابدالی رود و آنها را در بین راه شکست داده تار و مار نماید و در اینجا کنار رود هیرمند که سیبهها در کمال مضبوطی است عبور لشکر قزلباش نخواهد شد.
بهمین عقیده فوج خود را گذاشته با لشکر انتخابی شباشب بیخبر بر سر فرقۀ ابدالی رفت و شب دوم وقت سحر علی الغفله شبخون بر فرقۀ ابدالی زد و جمع کثیری از آنها را با چند سردار بقتل رسانید و سایر سپاه ابدالی را متفرق گردانید و درین بین روز دیگر از لشکر امیر اویس یکدو کس از رعایای قندهار شیعه مذهب که افاغنه آنها را فارسی زبان میگویند از جای دور دست از آب گذشته خود را به لشکر خسرو خان رسانیدند و نزد خان رفته ظاهر نمودند که امیر اویس دیشب بقصد شبخون فرقۀ ابدالی رفته در لشکر حاضر نیست و سپاه کار آمدنی او همراه اوست، در اینجا مردم ناکاره بیسردارند، فرصتی به از این بدست نخواهد آمد، بهتر اینست که بجلدی و چالاکی از دریا عبور نموده خود را به قلعۀ قندهار باید رسانید و در قلعه نیز فوج چندانی از افاغنه نیست و رعایا و مردم فارسی زبان همگی منتظر و دستبدعایند که هر وقت لشکر قزلباش برسد از اندرون معاونت نموده در قلعه را بر روی فوج قزلباش گشایند.
خسرو خان بمحض شنیدن این خبر بتعجیل از دریا عبور نمود و فوج امیر اویس بسبب بیسرداری ممانعت نتوانست کرد و بهمین نحو پاشنهکوب خود را به قلعۀ قندهار رسانید و بمحض رسیدن بعضی از سرداران فوج داخل دروازۀ قلعه شدند و افاغنۀ که در قلعه بودند بسبب نبودن سردار و غلبۀ حیرت از این واقعه و هجوم رعایا و فارسی زبانان اندرون قلعه از آنها حرکتی نتوانست شد.
در این بین اولا و بالذات تقدیر در مشیت الهی و ثانیا بتدبیرات ناقصۀ بعضی از مشیران که به خسرو خان گفتند که اگر شما باین سهولت تسخیر قلعۀ قندهار نمائید و