شجاعت و دلاوری آن حضرت که خود مکرر مشاهده نموده بودند اندیشهناک بود لذا اول یوسف علی خان از پشت پرده بیک بار خود را بر روی شمشیری که در پهلوی پادشاه بود انداخته و رفقای او چند شمشیر بر آن حضرت زدند و سایر حاضرین که بیخبر بودند و بییراق ایستاده بودند چند کس از آن ملاعین بر آنها حمله برده آنها فرار برقرار اختیار نمودند و حضرت خلدآشیانی را دستگیر و مقید نموده در همانجا دیدههای حق بین آن حضرت را بخنجر ستم عاطل و باطل و از هر دو چشم کور و چراغ سلطنت را بینور و خود را مطعون طعن هر نزدیک و دور و مردود درگاه سلطان غفور در یوم النشور نمودند،
در این مقام از کلام حکمت نظام زبدۀ شعرای نامی حکیم نظامی چند بیتی بتناسب محل ایراد مینماید:
درخت کیانی درآمد به خاک بغلطید در خون تن زخمناک
سلیمانی افتاده در پای مور همان پشۀ کرد با پیل زور
بهار فریدون و گلزار جم بباد خزان گشت تاراج غم
نسبنامۀ دولت کیقباد ورق بر ورق هر طرف برد باد
چنانست رسم این گذرگاه را که دارد بآمد شد این راه را
یکی را درآرد بهنگامه تیز یکی را ز هنگامه گوید که خیز
سکندر که با رای و تدبیر بود بنیروی دولت جهانگیر بود
اگر دولتش نامدی رهنمای نسودی سر خصم را زیر پای
مکن زیر این لاجوردی بساط باین مهرۀ کهرباگون نشاط
که رویت کند کهرباوار زرد کبودت کند جامه چون لاجورد
که داند که این دخمۀ دام و دد چه تاریخها دارد از نیک و بد
چه نیرنگ با بخردان ساخته چه گردنکشان را سر انداخته
فلک نیست یکسان هماغوش تو طراز دورنگیست بر دوش تو