بعد از نهب و غارت اسباب به جاماندۀ ایلات گوکلن و یموت باسترآباد مراجعت نمود و آن جناب نیز همراه آمدند.
در مراجعت پسر صغیر حسن خان که از بطن صبیۀ بکنج یموت و نام آقا محمد خان داشت گرفتار گردیده بود. آن پادشاه بیمروت آن طفل بیگناه را از آلت رجولیت محروم نموده از آن جناب خواهش نمود که چون حسن خان از جملۀ صوفیزادگان سلسلۀ علیۀ صفویه است و در این مدت به هیچوجه اطاعت بنادر شاه ننموده لهذا آن جناب تا کنار آب گرگان تشریف برده حسن خان را مطمئن و امیدوار نموده بیاورند.
آن جناب در جواب او گفت که در این ولا از بندگان شما این ظلم نامناسب بطفل صغیر او بظهور رسیده که بالمره باعث یأس و توحش او گردیده پس چگونه او بآمدن حضور شما از گفتۀ من یا کس دیگر راضی خواهد شد و مرا نیز الحال اطمینانی بعهد و فرموده نیست؛ در این صورت انجام این امر از من متمشی نمیتواند شد، خیال دیگر که بخاطر میرسد بفرمایند.
از استماع این جواب آن شخص عاری از صواب باطنا زیاده از حد متغیر گردید لکن بسبب مصلحت وقت تغیر باطن خود را ظاهر نساخته اذعان این سخن نمود و از آنجا کوچ نموده بعزم گوشمال برادر خود بسمت آذربایجان در حرکت آمد، بعد از شکست از ابراهیم شاه در سلطانیه ابراهیم شاه در کمال عجز و الحاح و تملقات ظاهری باز آن جناب را بامور سابقه مقرر کرده و اختیارات جدید داده همراه خود از راه فراهان و همدان عازم سنه و اردلان گردید و معارضه و مجادله با امیر اصلان خان همشیرهزادۀ نادر شاه نموده بر او ظفر یافت و از راه مراغه همراه او وارد تبریز گردید.
بعد از خروج شاهرخ میرزا در خراسان به معاونت کرد چمشگزک ابراهیم شاه از دار السلطنۀ تبریز پنج هزار کس همراه آن جناب نموده بجهت سد رودخانۀ قریب بدار المؤمنین قم که هر سال باعث خرابی صحن مقدس حضرت معصومه میگردید و تجدید مقرنسکاری قبۀ مطهره و عمارت طیبه و تقرر و ترمیم حصن حصین شهر و ارگ