خاندان پیغمبر و فرزندانش و نوادگان دختریاش. و اینها نیز به دنبال همان اصل اعتقادی اسلام صدر اول که تنها برای صاحب «کلام» و صاحب «وحی» حق «حکومت» بر مردم را میشناخت. و نه تنها خدمتگاری صاحب کلام را برای صاحب «امر» تحمل نمی کرد بلکه هیچ صاحب امری را اگر با عالم بالا در ارتباط (وحی) نبود نمیپذیرفت.
نتیجه اول این اعتقاد به «انتظار» اینکه هر حاکمی در غیاب امام زمان «غاصب» است و این خود جرم مقاومت تشیع در مقابل حکومتها و سر نسپردن او به «اولوالامر» که به آن بارها اشاره کردهام.
نتیجه دوم اینکه چه بسیار مدعیان صاحب الزمانی که از قرن سوم هجری به بعد قیام کردهاند و همۀایشان نیز ناکام ماندهاند. چرا که صاحب الامر نبودهاند.
اما نتیجه -سوم و مهمترین آنها- که در بحث فعلی ما مورد احتیاج است، اینکه پس روحانیت تشیع با چنین اعتقادی اشتباه میکرده است که در نهضتهای اجتماعی (تنباکو- مشروطه- ملی شدن نفت) شرکت میکرده. و میدانیم که اکثریت روحانیان نیز در این نهضتها شرکت نکردند؛ بلکه برگزیدگانایشان شرکت کردند و چون هر نهضت جنبههای عمومی گرفت و مرد عادی کوچه را نیز بحرکت در، آورد آن وقت جامعه روحانیت نیز به سکوت علامت رضا، آن نهضتها را پذیرفت. دیدیم که اگر در قضیه تنباکو برد موقت با روحانیت بود باخت بزرگتری بدنبال آمد که اعطای