عالم نظر و عمل در نوسان بوده است که اهل سیاست خود نوعی اهل عملاند. اگر او کاملاً اهل عمل بود و از اصول گذشته بود و با چرخها گشته بود، اکنون دست بالا چند سالی به کاری گماشته بود و بعد چون کادر کافی در اختیار نداشت و چون زمینه برای حرفهای او مناسب نبود کنار گذاشته شده بود یا کنار رفته بود و نومید و کلافه و با احساس ورشکستگی فقط ناظر ندانم کاریهای جانشینان بعدی خود میبود. اما اکنون او کناری نشسته و با احساس غرور ناظر ندانم کاریهای کسانی است که از قبل به جای او نشستهاند. نمونه عالی این امر دکتر مصدق بود مردی دیگر مردد میان عمل و نظر. اما او این لیاقت دیگر را داشت که نگذارد شکستش را پای قلت وسایل و کادر ناکافی و شرایط نامناسب رهبری بنویسند. او به زبر دستی یک سیاستمدار کار کشته شکست خود را بست بیخ ریش کودتایی که به ابتکارتر است بینالمللی نفت راه افتاد[۱] و دیگر قضایایی که از دسترس عمل یک آدم عادی - گرچه نخست وزیری باشد - خارج است. و به این طریق از مسند نخست وزیری که افتاد، بر مسند دیگری نشست که تا ابد همراه وجدانیات تاریخی مردم برقرار است اما ملکی نه چنان نرمشی داشت و نه چنان سلطهای به آن وجدانیات تاریخی. ملکی عالیترین نمونه
- ↑ مراجعه کنید به صفحات ۱۱۰ تا ۱۱۴ کتاب حکومت نامرئی» به قلم دیوید و ایز و توماس راس» از انتشارات راندوم هاوس» نیویورك. ترجمه فارسی این فصل از کتاب در مجله «سوسیالیسم چاپ پاریس هم آمده، آبان ۱۳۴۴، شماره ۵، صفحات ۶۵ تا ۶۸ و این هم اسم و رسم کتابی که گذشت به انگریزی: Invisible Government، By David Wise؛ Thomas Ross.