های پوسیده و ریسیده را که سنت زردشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده کنیم و شمایل اورمزد را بر طاق ایوانها بکوبیم و سر ستونهای تخت جمشید را هر جا که شد احمقانه تقلید کنیم. و من بخوبی به یاد دارم که در کلاسهای آخر دبستان شاهد چه نمایشهای لوسی بودیم از این دست؛ و شنونده اجباری چه سخنرانیها که در آن مجالس «پرورش افکار» ترتیب میدادند؛ مال ما پاچناریها و خیابان خیامیها در مدرسهٔ «حکیم نظامی» بود؛ پائین شاهپور. هفتهای یک بار. و سخنرانان؟ علی اصغر حکمت سعید نفیسی، فروزانفر، دکتر شفق و حتی کسروی؛ و من در آن عالم کودکی فقط افتخار استماع دوسه بار سخنرانی ماقبل آخری را داشتم. الباقی را مراجعه کنید به مجموعه سخنرانیهای «پرورش افکار»[۱] از انتشارات مؤسسة وعظ و خطابه (! ) وابسته به دانشکده معقول و منقول! اگر قرار باشد به حساب این کم خونی روشنفکری برسیم باید یک یک آن حضرات گردانندگان و سخنرانان «پرورش افکار» حسابها پس بدهند به هر صورت در آن دوره بیست ساله، از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه، همه مشغول زردشتی بازی و هخامنشی بازی.اند یادم است در همان ایام، کمپانی داروسازی «بایر» آلمان نقشه ایرانی چاپ کرده بود به شکل زن جوانی بیمار و در بستر خوابیده و لابد مام میهن! و سر در آغوش شاه وقت گذاشته و کوروش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان پایین آمده کنار درگاه (یعنی بحر خزر به عیادتش! و چه
- ↑ فهرست کامل اسامیایشان به نقل از همان مجموعه که در بالا آمد.