بردن سلاح آتشی، تأسیس روزنامه، تأسیس مدرسه، نمایشنامه - نویسی، ترجمه از فرنگی، سفرنامهنویسی والخ... همه یا در آذربایجان یا از آنجا شروع شده. و آیا به اعتبار همین پیشقدمیها و پیشقراولیها نیست که در سراسر دوره قاجار تبریز ولا یتعهد نشین است؟ توجه کنید که اعتبار خراسان در حوزه خلافت اسلامی یکی به این بود که ولایتعهد نشین خلافت بغداد شد یا به عکس؛ و همین واقعیت فرعی خود اعتبار مجددی برای خراسان فراهم کرد که از آنجا اولین نهضتهای استقلال طلب در مقابل بغداد برخیزند. منتها اگر ولایتعهد نشینی طوس نوعی استمالت بغداد بود از حوزه جغرافیایی بزرگی که هم میتوانست مزاحمتی برای بغداد فراهم کند و هم میبایست نگهبان بیضه اسلام باشد در مقابل هجوم ترکان ولا یتعهد نشین تبریز استمالت دیگری بود از حکومت تهران تاخط اول جبهه، اگر نه، مصون دست کم دلگرم بماند. آن وقت با توجه به تمام این مقدمات آیا نمیبینید که چرا مفهوم انجمنهای ایالتی و ولایتی به اصرار تبریزیان در قانون اساسی گنجانده شد؟ و چرا مشروطیت را قیام تبریز نجات داد؟ و چرا نهضت خیابانی و پیشه وری، و هر دو با یک اسم و عنوان، هم از آذربایجان ظهور کرد؟ باز به این نكات خواهم پرداخت.
نکته دیگری که صرف نظر از آن شاید و بایدها میدانیم، این است که زبان داخلی دربارهای صفوی و قاجار ترکی است. وگرچه زبان رسمی و کتاب دولت به اتکای میرزا بنویسها و منشیهای کاشی و نطنزی و محلاتی و آشتیانی فارسی است، اما چه بسیار