برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۱۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

این نه تنها مشکل اینجا است بلکه مشکل بزرگ تقریباً همه ممالک آسیایی و افریقایی و آمریکای جنوبی است. و می‌دانیم که برای درمان این درد، کوشش‌های فراوان هم بکار می‌رود. «یونسکو» هم کمک می‌کند. و سازمان ملل هم. خرج یک روز ارتش را هم حکومت ایران پیشکش می‌کند. اما کمی که دقت کنیم می‌بینیم این‌ها همه کوشش‌هایی عبث است. چرا که یک بیسواد ایرانی یا عرب یا افریقایی گرچه به مدرسه دسترسی ندارد، اما ترانزیستور را در اختیار دارد. و این یعنی چه؟ یعنی که بی‌هیچ نیازی به مدرسه و کتاب و خواندن آنچه لازم دارد یا حکومت‌ها به جای اوگمان می‌کنند لازم دارد از رادیوی جیبی کوچک خود می‌گیرد. و چه بهتر از این، از دوسه نظر که بسرعت میشمارم:

اول- از این نظر که مبارزه با بیسوادی نه تنها خرج فراوان دارد بلکه وقت فراوان هم لازم دارد. یک جایی خوانده‌ام که حساب کرده بودند، در ایران دست کم ۲۵ سال برای این مبارزه مهلت خواسته‌اند. آنهم با صرف چه بودجه‌هایی و تهیه چه مقدماتی و آن وقت آیا می‌شود تا ۲۵ سال دیگر صبر کرد؟ آنهم در جایی که فقط خرج یک روز ارتش را می‌شود صرف مبارزه با بیسوادی کرد؟ و آن هم به قصد تبلیغات؟ و حالا که رادیو به این راحتی وارد می‌شود یا در محل، سوارش می‌شود کرد و حکومت‌ها به وسیله‌اش آنچه را که لازم می‌دانند برای بیسوادان پخش می‌کنند، دیگر چه غمی از بی سوادی هست؟ از این گذشته فیلم را هم که داریم و تلویزیون را؛ چه ایرانی‌اش را و چه دوبله شده‌اش را. یعنی سانسور شده‌اش را.