صفحهای از کتاب ژاک برک، مصرشناس معروف فرانسوی که گرچه به روشنفکران مصری نظر، دارد اما گویا به ما نیز خطاب میکند:
به این مشکلات که هر کدام مختص یک محیط و یک درجه، است مصر مشکل اصلی را افزوده است؛ به شکل ارتباط خویش با الباقی دنیا را غرب که مصر او را به عنوان استاد پذیرفته بود و زودتر و جدیتر از همه ملل غیر اروپایی نیز این کار را کرده بود اکنون از جنگ جهانی دوم همچو مضحکهای بیرون آمده . است چرا که دیگر به خویشتن اعتقادی ندارد. پس دیگر چگونه میتوان شاگرد غرب باقی ماند؟ مسلماً غرب دیگری را میتوان پیشنهاد کرد غربی که از سوسیالیسم و از صلح دم میزند و چه بسیارند در مصر کهامید خود را در چنین غربی بستهاند.
و بسیاری از این جوانان مصری که در محکوم کردن امپرئالیسم بیش از همه حرارت دارند در حقیقت به اسم دفاع از مارکسیسم اصلیترین وفاداران بهاندیشه غربی هستند. و این گاهی برایایشان گران تمام می. شود بسیارگران (...) و اصلاً آیا غرب قلابی و مضحکه را با غرب حقیقی مبادله کردن کافی است؟ اعلام این عدم صلاحیت خیلی پیش از اینها هم میتواند برود. و شاید بایست این قدم آخر را نیز برداشت؟ پذیرش یک فرهنگ خارجی - چه سوسیالیست چه غیر آن - گرچه دنیایی و انقلابی هم باشد آیا الزاماً نوعی خطر کردن نیست به سوی از دست دادن شخصیت خویش؟ در این صورت چه چیز را جانشین آن باید کرد؟ هرچهامیدواری قاطعتر باشد چنین جوان مارکسیستی نمیتواند