حالش را ندارد، یک تیپ احساساتی است و عاشق عالم "خلسه و خیال" و ... میگویم : " برو نماز روزه ، دعا، زیارت هر چه هم پول خواستی میدهمت . هر قدر خواستی به نذر و نیاز ، بهشت ، آخرت ، بده او واقعا هم میدهم . چرا؟ برای اینکه سرش گرم شود و من یواشکی کارم را بکنم. اینجاست که میبینم ، دین ، بیدین ، ورزش، هنر، تحصیل ، علم ، سواره خیر و شر هر چیزی و هرچیزی وسیله استحمار است، چون وسیله است برای اغفال از این حق فوری ، هرکسی را که میخواهند استحمار کنند و از حقایق فوری ، اغفال، برحسب تیپش وسیله اش را انتخاب میکنند ! هرکس نسبت به هر چیزی که کشش داشته باشد، دنبال همان کار میفرستنش! یک عده سرشان گرم به دعا است، یک عده ، سرشان گرم به ورزش، یک عده به هنر، یک عده به علم ، یک عده به تحقیق، یک عده به دین، یک عده به آخرت ، یک عده به عرفان ، یک عده "هم" به " زهد " ! و بالاخره هرکس سرش به یکجائی بند است !
آنچه که من " را بعنوان یک انسان و " ما " را بعنوان یک جامعه از خود آگاهی انسانی" و از " خودآگاهی اجتماعی " غافل کند، آن عامل، عامل استحمار است.
۷۱