«فرخ دین پارسای در سال ۱۳۰۷ هجری قمری بدنیا آمد، نه پسرم مرا دید و نه من پدر مرا. پدرم از نواده مرحوم ملا احمد نراقی طلبهای بود که بطهران برای تحصیل آمد و در سن ۲۴ سالگی مادرم را که از خانوادههای مستوفیهای تفرش و علویه بود بزنی گرفت. تربیت و تعلیم خود را مرهون شوهر مادرم (سرهنگ احمد خان معروف باسلامبولی) هستم. تحصیلات ابتدائی من در مدرسه افتتاحیه و شرف و ادب تهران بود سالی که بایست بدار الفنون رفته و تحصیلات متوسطه را شروع کنم مادر بزرگم که مربی من بود و باصطلاح خودش (رجوع باصل) را برای من میخواست مرا بکربلا برد - در کربلا چندی تحصیل مقدمات عربی وفقه گذرانده و بعد به نجف رفته از محضر مرحومین یزدی و خراسانی استفاضه مینمود.
در سال ۱۳۲۵ قمری بتهران مراجعت و در این تاریخ بسن ۱۸ سالگی رسیده بود ناپدریم برای آنکه مرا مرد زندگی کند دستور تهیه شغلی که واژه ناخوانا تکافو نماید داد و من معلمی یکی از مدارس ابتدائی را یافته و مشغول شدم. در این مدرسه علاوه بر تدریس بتکمیل تحصیلات خود نزد مدیر مدرسه که از طلاب روشن فکر وقریب الاجتهاد بود میپرداختم و بنا بتوصیه مدیر مدرسه نامبرده در کمیته جهانگیر که برای اعاده مشروطیت فعالیت مینمود نامنویسی کرده و در ردیف مهاجرین در آمدم. پس از ورود مجاهدین بتهران و فرار محمد علی میرزا در ردیف جمعی مجاهدین بسازمان شهربانی منتقل و در آنجا تعلیمات نظامی فرا گرفتم ولی چون روح سلحشوری نداشتم با آنکه باخذ درجه نیز نائل گردیده بودم از این سازمان استعفا و بپیروی از روح نویسندگی بسمت کارمند روزنامه (پلیس ایران) مشغول گردیدم. در این روزنامه که بعداً تمام خودرا (بارشاد) تبدیل نمود سمت مخبری داشته و چون از طرف مؤسس این روزنامه (مرحوم مؤید الممالک فکری) تشویق میشد گاهی هم مقالاتی در آن مینوشتم. در عین حال سمت خبرنگاری روزنامههای (نوبهار مشهد راه نجات اصفهان - مظفری بوشهر-کمال همدان) را نیز عهده مینمودم. (پس از اینقسمت شرحی از ازدواج خود و تأسیس مجله جهان زنان بمدیریت خانم خود ذکر کرده تا میرسد باینجا که. ) در کابینه قوام السلطنه من و خانمم باراک تبعید شدیم و وقتی بقم، ارد شدیم احساس کردم که عزیمت ما بعراق یا اراک خطرناک است زیرا گفتگوهای طهران در مجالس و منابر این گفتگوها مربوط بمقاله مندرج در مجله جهان زنان راجع بلروم تعلیم و تربیت زنان بوده است. مؤلف ) دال تکفیر خانم من در قم هم منعکس و شخصاً در مصر که ای که در قبرستان قم گرفته بودند شنیدم که مدیره جهان زنان را در ردیف دشمنان خانوده رسول سب مینمایند و چون در اراک هم چند نفری را باسم بهائی و سوزاندن قرآن مقتول ساخته بودند از رفتن باراک منصرف و در حوالی قم قامت گزیدم و پس از چندی با سمت مفتش راه شوسه تهران - اراک دوباره وارد خدمت دولت گردیدم.
در سال ۱۳۰۵ بسمت رئیس حسابداری راه مازندران که شوسه شدن آن شروع شده بود عزیمت نمود. در این مأموریت گرفتار شخصی مغرض شده که ۱۸ ماه بیتکالیف
-۳۴-