« پس از مراجعت آقا میرزا آقا مجاهد اصفهانی چون از وضع حاج محمد اسماعیل مسبوق نبود بهم دیدن کردند دوستان از حال مغازه و هم مشریان او آقا میرزا آقا را مطلع کردندایشان هم بكلى ترك تمام گفته بقسمیكه اهالی طهران همه فهمیدند. در باریان و باغشانیها چون ورودایشان را دانستند اول بتطمیع چون قانع نشدند بعد بتهدید دنبال بآمیرزا آقا کردند پیشرفت نکرد ولی آقا میرزا آقا بنا باحتیاط طهران راترك و بشمیرانات رفت و در اینجا بنا گذاشت چندین نسخه ژلاتین باسم (شکوفه عصر) منتشر کرد و بسیار آنها مؤثر شد تا مجاهدین بطهران رسیدند و محمد علی میرزا خلع و مشروطه دایر شد.
آقا میرزا آقاهم از شمران بشهر طهران آمد و از همه ملاقات کردند و هیچ حرفی در میان نبود تا آقای تقیزاده و مدیر روز نامه ماوات آقا سید محمد رضا از تبریز وارد شدند آقا میرزا آقا از این دو نفر ملاقات نکرد و مجدداً به شمیران رفت پس از چند روز شنیده شد که در پی دستگیری آقا میرزا آقا هستند و یکی ار طهران بشمیران بایشان خبر داد آقا میرزا آقا بطهران آمد و بر خلاف سابق همه روزه از صبح تا عصر بازار بود تا آنکه روزی یکی از دوستان میگوید جناب میرزا آقا خوب است دوباره پشمیران بروید. جواب میدهد مقصد شما را فهمیدم من مخصوصاً بشهر آمدهام و مسأله گرفتن من از دوشق خارج نیست یا آنکه مرا گرفته بعدلیه میبرند و محاکمه میکنند اگر محکوم شدم مجازات خواهند داد یا آنکه لوطی بازی و هرج و مرج است پس در شق ثانی بشهر هم باشم بهتر است جهت آنکه مغرضین نگویند فرار کرده است.
اواخر رجب روزی بازار بود و شبرا بخانه میرود شب پنج ساعت از شب گذشته دسته ترك، فارس، قفقازی، بختیاری که چهارده نفر باشند میروند درب خانهایشان دق الباب میکنند خدمتکار میآید و بر میگردد خبر میدهد میریزند در خانه. نصر الله برادر عیالایشان میآید جلو که چه خبر است؟ فوری تفنگرا در شقیقه او گذاشته میگویند میرزا آقا کجاست والا تو را میکشم او افتاده او ترس غش میکند. این جوان معقول ار آن شب ببعد پس از بهوش آمدن حالت جنونی پیدا کرده و با کلی مخارج در حالش افاقه نشده. چون نصر الله خان میافتد میریزند برزنها در حالیکه هوا گرم بوده و تمامی زنها در خواب و لخت و عریان بودهاند زنها قرآن میآورند که ما را اذیت نکنید جواب میدهند ما ارمنی هستیم و بقر آن اعتقاد نداریم. عاقبت میروند در پشت بام خانه در صورتیکه آمیرزا آقا با عیال خودش در رختخواب خوابیده بودند با یك پیراهن و زیر شلوار او را پائین میآورند و میبرند. (در اینجا حال زنهای خانه را بحس خوانندگان واگذار میکنیم. )
آقا میرزا آقارا بردند بباغشاه و با چند نفر دیگر من جمله مجد الاسلام کرمانی مدیر روزنامه (ندای وطن) که محاکمه و تبعید شد و هنور آمیرزا آقا در باغشا میباشد هر قدر بجراید نوشتند و بوزراء ورؤسا گفته شد که میرزا آقا حکمش چیست؟ چرا او
-۲۰-