پرش به محتوا

برگه:تاریخ جرائد و مجلات ایران از محمد صدر هاشمی جلد دوم.pdf/۲۷۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف الدال
دانش اصفهان
 

(۵۴۴) دانش اصفهان

روزنامه دانش اصفهان بمدیری و صاحب امتیازی آقای ( میرزا محمد علی دانش خوراسگانی ) تاسیس و در سال ۱۳۰۹ شمسی در اصفهان منتشر شده است . شماره دوم سال اول این روزنامه در چهار صفحه بقطع متوسط و با چاپ سربی در مطبعه اصفهان طبع و در تاریخ ۲۲ شهریور ۱۳۰۹ شمسی مطابق شنبه ۲۹ ربیع الثاني ١٣۴٩ قمری منتشر شده است. دانش اصفهان گرچه عنوان هفتگی داشته ولی هیچوقت مرتب انتشار نیافته و گاهی در فاصله دو یا سه ماه پیش از یکشماره از آن نشر نشده است. محل اداره روزنامه در بدو تاسیس: اصفهان، خیابان سپه بوده ولی بعدا بمطبعه اتحاد و زمانی هم بمطبعه عرفان و در سنوات اخیر در منزل شخصی محله نو یا شمس آباد منتقل شده است. وجه اشتراک سالیانه روزنامه در اصفهان ۵ تومان و در سایر ولایات ایران شش تومان و بکارگران و محصلین تخفیف داده میشود و پس از ترقی قیمت جراید آ بو نه این روزنامه نیز سالیانه در داخله یکصد ریال و در خارجه ۱۵۰ ریال معین شده است . مدتی اشعار زیر بعنوان شعار در عنوان روزنامه در زیر کلمه ( لااله‌الاالله ) چاپ گردیده است : « دانیم که روح کائنات است حسین * از بعد ممات در حیات است حسین . دانش چه بدریای معاصی غرقی * خوشباش که کشتی نجات است حسین .»

درباره مندرجات و مسلك روزنامه در ضمن يك سطر در زیر عنوان روزنامه بدین قسم معرفی شده این روزنامه ادبی، اخلاقی ، فکاهی، کاریکاتوری ، طرفدار جدی معارف » ولی دانش بیشتر جنبه فکاهی داشته و از حیث مندرجات باید آنر انظیر روز نامه توفیق و ارژنگ دانست بطور کلی مندرجات روزنامه در هر شماره يك قسمت اشعار فکاهی و اخلاقیست که اثر طبع مدیر روزنامه است و خود آقای دانش سراینده اشعار میباشد از اشعار روزنامه که بگذریم قسمتی تحت عنوان (مقویم دانش) در روزنامه چاپ شده که اخبار و حوادث را بطور ابهام با عبارات مسجع شرح داده است. علاوه بر اینها اخبار محلی و يك سرمقاله و در هر شماره يك يا چند اعلان در آن درج است نمونه از اشعار روزنامه که بمناسبت تغيير لباس تحت عنوان ( خدا حافظی عبا ) چاپ شده بنقل از شماره ۷ سال اول مورخ ۷ آبان ۱۳۰۹ :

شدم من زار و بیچاره ز ایران گشتم آواره ندارم من دگر چاره چرا گردیده ام پاره

می فرمود خدا حافظ خدا حافظ

بیاایصاحب پرهوش بفوریت مرا بفروش اگر بینند مرا بر دوش زنند با چك چنان در گوش

میفرمود خدا حافظ خدا حافظ

شوم يك بالتو مقبول بدم... شدم... بقانون گشته ام مشمول نخرمن را دگر یکیول

برادر خدا حافظ خدا حافظ

زناتين من نسب دارم زکو با من حسب دارم تو درزي يك وجب دارم نشانی از عرب دارم

عزیزم خدا حافظ خدا حافظ

-٢۶٨-