پرش به محتوا

برگه:تاریخ جرائد و مجلات ایران از محمد صدرهاشمی جلد سوم.pdf/۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
حرف سين بعده الفاء
سفینه نجات
 

آخ آخ عجب شبی بود ستار پیدا نبود، سیاهی آدم را می‌خورد غول تو چشم آدم آدم را می‌برد‌های های‌های خورد شدیم. استخوان‌هایم نرم شد نزدیک بود خفه شویم بحمده راحت شدیم عجب کوه استبدادی روی ما افتاده بود غریب فشاری داد چهارده ماه زیر آسیا سنک. چه بلایی بود؛ چه جنائی، چه ظلمی، چه دیو سفیدی نه سیا. ارتوی دنیا نباشد، مثل خفتک روی ما افتاده بود خواب بودیم این همه بلا و ستم بر سرما آمد نفس نکشیدیم می‌ترسیدیم ما را بخورد گمان می‌کردیم هیچکس در دنیا نیست که صدای ناله ما را بشنود تصور می‌کردیم اگر استفانه نمائیم پیش از آنکه فریاد رس برسد ما را نابود کند. احدی فی نداشت حرف بزند. خیر خیر. راه کار را بلد نبودیم. خدا پدر سرکار ویس قنسول را بیامرزد این کار‌ها از همت او بود و‌گر نه پیش‌تر هم خیلی فریاد کردیم بطهران هم رفتیم بوزراء هم عرض کردیم اثر نکرد. خیر آقا این راه را که آهنی آقا شیرازی ده ماه پیشتر نشان داد حواشی حکومت شیعیان آل ابوسفیان آن‌ها که خوششان می‌آید بی‌تقصیر چوب بخورد کس پول دارد جیب ظالم برود... هر کس فریاد کرد دهنش را گرفته و رضانامه مهر کردند تشکر نامه نوشتند. »

در این شماره علاوه بر سر مقاله مذکور دو مقاله دیگر چاپ شده که یکی راجع بردار جنک و مظالم اوست. در صفحه چهارم اشعاری بعنوان (ادبیات) چاپ شده که ذیلا آن‌ها را نقل می‌نمائیم:

عریضه داد بکابینه وزارت عشق
دل از تطاول زلف کج تو باعشاق
 
رئیس مجلس خوبان اجازه داد بچشم
که تا کند ز اسیران زلف استنطاق
 
مقصر پلتیکی است عشق باز عجو
حصول وصل بصبر است گرچه باشد شاق
 
چوپاکنیک بود چشم مست تو خونریز
بگرد اوزده صف مژگان چنان قزاق
 
صفوف غمزه رژیمان ترک مردم چشم
در آن میانه انا ماژرند یا مشاق
 
ز چین زلف تو مبعوث گشت باد صبا
که قنترات دهد نافه را باهل عراق
 
بعذر حکم نظامی مبر ز مجمع ما
بود مخالف قانون شکستن میثاق
 
دوکون طالب آزادیند و ما بخلاف
به بندگی تو هستیم از زل مشتاق
 
سلم استی بی‌ سعی دیپلوماتی
نفوذ دوات حسنت در انفس و آفاق
 
مجو خراب دلم را که از ستمکاران
عروس ملک ستاند بحکم طبع طلاق
 
پهل که دولت، شروطه چون شود تشکیل
حقوق ملیت از مستبد کنند احقاق
 
بحسن خلق عام شو که در قلمرو دهر
هر آنچه هست بضد جفت و حسن مطلق طاق
 
عقاید پلتیکی چرا خلاف هم است
اگر که از سولازاسیون خطاست نفاق
 
اگر زعلم و غنا شاده درویشان
چواهل مدرسه زنهار دل مبرز و فاق
 
نخوانده نقشه جغرافیای وادی عشق
چه فایدت برد از ایلغار یا اطراق
 
شکسته است پراخوی شوکت ایران
ز مرج اطلس جهل وژتند باد نفاق
 
مها بتاب بشارق که در سپهر وجود
جز از نجوم کمالت نکرده استشراق

-۴۴-