آخ آخ عجب شبی بود ستار پیدا نبود، سیاهی آدم را میخورد غول تو چشم آدم آدم را میبردهای هایهای خورد شدیم. استخوانهایم نرم شد نزدیک بود خفه شویم بحمده راحت شدیم عجب کوه استبدادی روی ما افتاده بود غریب فشاری داد چهارده ماه زیر آسیا سنک. چه بلایی بود؛ چه جنائی، چه ظلمی، چه دیو سفیدی نه سیا. ارتوی دنیا نباشد، مثل خفتک روی ما افتاده بود خواب بودیم این همه بلا و ستم بر سرما آمد نفس نکشیدیم میترسیدیم ما را بخورد گمان میکردیم هیچکس در دنیا نیست که صدای ناله ما را بشنود تصور میکردیم اگر استفانه نمائیم پیش از آنکه فریاد رس برسد ما را نابود کند. احدی فی نداشت حرف بزند. خیر خیر. راه کار را بلد نبودیم. خدا پدر سرکار ویس قنسول را بیامرزد این کارها از همت او بود وگر نه پیشتر هم خیلی فریاد کردیم بطهران هم رفتیم بوزراء هم عرض کردیم اثر نکرد. خیر آقا این راه را که آهنی آقا شیرازی ده ماه پیشتر نشان داد حواشی حکومت شیعیان آل ابوسفیان آنها که خوششان میآید بیتقصیر چوب بخورد کس پول دارد جیب ظالم برود... هر کس فریاد کرد دهنش را گرفته و رضانامه مهر کردند تشکر نامه نوشتند. »
در این شماره علاوه بر سر مقاله مذکور دو مقاله دیگر چاپ شده که یکی راجع بردار جنک و مظالم اوست. در صفحه چهارم اشعاری بعنوان (ادبیات) چاپ شده که ذیلا آنها را نقل مینمائیم:
-۴۴-