پرش به محتوا

برگه:ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.pdf/۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در انهدام باغچه می‌داند.
او مست می‌کند
و مشت می‌زند به در و دیوار
و سعی می‌کند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مأیوس است
او ناامیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می‌برد
و ناامیدیش
آنقدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم می‌شود.

و خواهرم دوست گلها بود