این برگ نمونهخوانی نشده است.
و این زمان خسته مسلول و مردی از کنار درختان خیس میگذرد مردی که رشته های آبی رگهایش مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را تکرار می کنند - سلام - سلام و من به جفت گیری گل ها میاندیشم.
در آستان فصلی سرد در محفل عزای آینه ها و اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ و این غروب بارور شده از دانش سکوت