پرش به محتوا

برگه:اسیر فروغ فرخزاد.pdf/۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

میبرم، تا که در آن نقطهٔ دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکهٔ عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه

میبرم تا ز تو دورش سازم
ز تو، ای جلوهٔ امید محال
میبرم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال

ناله میلرزد، می‌رقصد اشک
آه، بگذار که بگریزم من
از تو، ای چشمهٔ جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچهٔ شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعلهٔ آه شدم، صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید